کشمکش بر سر غزه: کشور های عربی بدون اجازه فلسطینیان هرگز رژیم صهیونیستی را به رسمیت نخواهند شناخت.
دستیابی به صلح واقعی چیزی بیشتر از امضای یک سند است
پیدایش ایالات متحده به عنوان ابرقدرت جهانی، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، رویه قدرت جهانی را تغییر داده است، در حالی که پیامدهای آن شامل درگیریهای منطقهای، بیثباتی و آنچه برخی به عنوان شکل جدیدی از امپریالیسم تلقی میکنند، همچنان ادامه دارد.
منتقدان ادعا میکنند که اصول بنیادی و طولانیمدت سیاستهای ایالات متحده در خاورمیانه از زمان ترومن بدون تغییر باقی مانده است، زیرا این قوانین برای توجیه اهداف امپریالیستی آمریکا و همچنین حفظ سلطهگری آن در مناطق خاصی از جهان اجرا میشوند.
این اصول شامل مهار کمونیسم و تمرکز اتحاد شوروی سابق بر مقابله با بنیادگرایی اسلامی، کنترل بازار یا ارتش بر منابع نفتی اعراب، حمایت از رژیمهای دستنشاندهای چون اسرائیل، و سرکوب جنبشهای آزادیبخش در منطقه است، این تداوم صرفنظر از اینکه کدام حزب قدرت را در دست دارد، ادامه مییابد و باعث می شود که به درک برخی تفاوتهای اساسی بین دولتهای دموکراتیک و جمهوریخواه منجر شود.
علیرغم اینکه ایالات متحده در سه دهه گذشته خود را به عنوان نماینده جریان صلح در مناقشه فلسطین و رژیم صهیونیستی قرار داده است، اما دچار تزلزلی ناامید کننده شده است و بیشتر به مدیریت بحران متوسل شده تا حل مناقشه. در حال حاضر، بدیهی است که ایالات متحده در نقش خود به عنوان یک میانجی صادق برای صلح، به شدت شکست خورده است، زیرا به طور نامتناسبی از اسرائیل، حزب غالب، نسبت به فلسطین اشغالی، همتای به حاشیه رانده شده حمایت کرده است.
جنگ و درگيري غالبا نقطه مرکزی تنشهای منطقهای است. این نکته نیز شایان توجه است که این تاریخ به تاریخهای خاصی مانند 7 اکتبر 2023 مربوط میشود. رویدادهای آن تاریخ ممکن است واکنشهایی را برانگیزد، اما دلایل اصلی درگیری در جنبشهای تاریخی و سیاسی عمیقتر نهفته است. برای افرادی که دههها اشغال را تحمل کردهاند، چنین اقداماتی ممکن است به عنوان واکنشهای طبیعی به شرایط آنها تلقی شود.
در 8 اکتبر 2023 فلسطینیان با حملاتی دست و پنجه نرم کردند که آنها را تروریست نامیدند و انسانیت و رنج چندین دهه تحت اشغال بودن را نيز نادیده گرفتند. با تشدید درگیریها، به ویژه در غزه، آگاهی جهانی در مورد واکنش نامتناسب به رویدادهای قبل از 7 اکتبر 2023 افزایش یافت و باعث شد که بهانهتراشیهای اقدامات 76 سال گذشته مورد بررسی انتقادی قرار گیرد.
این رسیدگی، جامعه بینالمللی را برای ارزیابی مجدد موضع خود به چالش کشید. با گذشت زمان، تحول قابل توجهی به سمت همدردی و همدلی بیشتر برای مصیبت مردم مظلوم فلسطین به وجود آمد که با پوشش گسترده در رسانههای اجتماعی و رسانههای اصلی خبری، که واقعیتهای ناگوار اشغال و تأثیر پایدار آن را در طول نسل ها آشکار می سازد، تسهیل کرد.
این واقعاً طعنهآمیز و به نظر من در تناقض با واقعیت است که میبينيم دولت اسرائیل که ادعای هويت يهودی میکند و خود را در حال تجربه وضعیتی شبیه به هولوکاست میداند، قربانيان را تبدیل به جلاد، و عواقب بیعدالتیهای تاریخی توسط اروپای غربی نسبت به خودش را بر فلسطینیان تحمیل میکند.
فلسطینیها بهای آن را از طریق آوارگی، تلفات جانی و آنچه ما امروز به عنوان نوعی نسلکشی مشاهده میکنیم، میپردازند. اقدامات اسرائیل بیشتر با پاکسازی قومی، مجازات دسته جمعی و نسل کشی همسو می شود، که نمونهای از آن چیزی است که معمولا به عنوان یک دولت آپارتاید (تبعیض نژادی) از آن یاد میشود. این نکته نیز غیر قابل انکار است که اسرائیل به دلیل اقدامات خصمانه خود این عنوان را به دست آورده است.
وضعیت وخیم
در 76 سال گذشته، یک کشمکش طولانی بین دو جامعه آشنا به اصول معرفتی مجزا شکل گرفته است. یک جناح برای باز پسگیری قلمرو خود تلاش میکند، در حالی که جناح دیگر به دنبال تصاحب آن است. رژیم صهیونیستی کنونی از دریچه یک جنبش استعماری-شهرکنشینی دیده میشود که به دهههای 1920 و 1930 باز میگردد، زمانی که حضور یهودیان تحت حمایت بریتانیا در دوران قیمومیت بریتانیا بر فلسطین ظهور کرد.
در سراسر این دوره، فلسطین شاهد ناآرامیهای قابل توجهی بود که با شورشهایی علیه حکومت بریتانیا در سالهای 1920، 1929 و 1936 مشخص شد. این تنش در جنگ 1948 به اوج خود رسید، که طی آن بریتانیا فعالانه مهاجرت یهودیان به فلسطین را ترویج کرد. مقدمات تأسیس اسرائیل با اعلامیه بالفور در سال 1917 فراهم شد که متعهد به حمایت از یک سرزمین ملی یهودی بود.
با این حال، نزدیک به سه دهه طول کشید تا این چشم انداز محقق شود. پس از جنگ 1948، اسرائیل اعلام استقلال کرد و بلافاصله از سوی جامعه بینالملل از جمله سازمان ملل به رسمیت شناخته شد.
در حال حاضر، چالش فلسطینیها حول تلاشهای مداوم آنها برای مصالحه با اسرائیل است. آنها در ابتدا توافقنامه اسلو را
پذیرفتند و در سال 1988 موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناختند و هدفشان تسهیل مذاکرات بود. با این حال، توافقنامه اسلو که در سال 1993 در زمین چمن کاخ سفید امضا شد، توسط رژیم صهیونیست برای افزایش چشمگیر فعالیت شهرکسازی در کرانه باختری اشغالی، هم از نظر جمعیت و هم از نظر قلمرو، مورد استفاده قرار گرفت. دولت بنیامین
نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، پس از به دست گرفتن قدرت، به دنبال برچیدن توافقنامه اسلو بود که اوضاع را سختتر کرد.
در حال حاضر، رهبری فلسطین با موقعیت دشواری مواجه شده و بین امر تاریخی اجتنابناپذیر و غیرممکن سیاسی گیر کرده است. با روی کار آمدن دولت راستگرای اسرائیل، آغاز مذاکرات برای ثبات و امنیت آینده دستنیافتنی به نظر میرسد. در هشت ماه گذشته، رژیم اشغالگر صهیونیست حملات هوایی مداومی را علیه غیرنظامیان در غزه انجام داده است. در آخرین حملات صورت گرفته، بیش از 200 فلسطینی قتل عام و بیش از 400 زخمی در اردوگاه آوارگان النصیرات در مرکز غزه کشته شدند.
تعداد قربانیان تقریبا بیش از 37000 نفر است که نیمی از شهدا را کودکان تشکیل می دهند. متاسفانه گفته شده که بیش از 10000 شهید زیر آوار ساختمان های ویران شده اند. این وضعیت بحرانی در حالی بدتر میشود که 147 نفر از اعضای پرسنل سازمان ملل جان خود را از دست داده اند و 32 بیمارستان نیز تخریب شده است، و تنها تعداد کمی از امکانات عملیاتی با منابع محدود باقی مانده است.
علاوه بر این، تمام مؤسسات آموزشی، از جمله مدارس و دانشگاهها، تخریب شده و بسیاری از اماکن مذهبی مانند کلیساها و مساجد نیز به طور کامل ویران شدهاند. کنترل گذرگاه مرزی رفح دسترسی به تجهیزات ضروری از جمله سوخت را محدودتر می کند و مانع دسترسی به خدمات ضروری میشود. در نتیجه، تقریبا 70 درصد از زیرساختهای غزه در ویرانه است و بحران انسانی منطقه را تشدید می کند.
مالکیت قانونی
چه عنوانی این درگیری را بهتر توصیف می کند؟ آیا این یک جنگ تدافعی است که اسرائیل از خود محافظت میکند، یا یک کارزار برای سرکوب مردمی است که برای استقلال و آزادی تلاش میکنند؟ گاهی اوقات وقتی با مقامات اروپایی یا آمریکایی صحبت میکنم، همانطور که بارها در دوران دیپلماتیک خود این کار را انجام دادهام، جالب است که آنها به طور پیوسته از راه حل دو کشور دفاع میکنند در حالی که فلسطین با ویرانی فزایندهای روبرو است.
با وجود این واقعیت، لفاظی ها همچنان ادامه دارد. اگر آنها واقعا از راه حل دو کشور حمایت میکنند، چرا در سازمان ملل از حق وتو برخوردارند، به ویژه زمانی که نزدیک به 140 کشور فلسطین را به رسمیت شناختهاند؟ علاوه بر این، اروپا اغلب در این مورد از ایالات متحده پیروی میکند و سوالاتی را در مورد توازن در رویکرد آنها به راه حل دو کشور ایجاد میکند.
امروزه، فلسطینی ها از فطرت بنیادی بشر یعنی تعیین سرنوشت دفاع میکنند. این سوال مطرح میشود که چرا جامعه جهانی به شکل گستردهای از خودمختاری، همانطور که در مقاله شانزدهم وودرو ویلسون بیان شده است، حمایت میکند، اما این اصل اغلب در زمینه فلسطین نادیده گرفته میشود. این امر باعث تأمل میشود که آیا فلسطینیها مستحق توجه کمتری در تلاش برای به رسمیت شناختن یک دولت-ملت مستقل در جامعه بینالمللی هستند یا خیر.
در زمان آغاز پروژه صهیونیستی در فلسطین، این منطقه در مقایسه با مناطق همسایه به طور قابل توجهی توسعهیافته بود.
زیرساختهایی مانند بنادر، فرودگاه ها، و همچنین اقتصاد و کشاورزی از قبل شکوفا شده بود. بر خلاف ادعای چهرههایی مانند گلدا مایر که اظهار داشتند صحرا تنها پس از ورود صهیونیستها گلستان شد، شواهد تاریخی خلاف این را نشان میدهد.
شواهد موجود گویای این امر هستند که این منطقه پیش از شروع جنبش صهیونیستی آباد بوده است. این مناقشه مدوام، که برای سالیان متمادی ادامه داشته است، به اندازه کافی وجدان جامعه جهانی را تحریک نکرده است، بلکه غالبا
به عنوان یک مناقشه منطقهای یا درگیری دو سویه که برای یک قلمرو با هم رقابت میکنند، تلقی میشود.
با این حال، فلسطینیها ادعا میکنند که آنها معترض به مناطق ارضی نیستند، بلکه مالکیت قانونی خود را ادعا میکنند. آنها صهیونیستها را متجاوزانی میدانند که به دنبال کنترل سرزمین خود بودهاند. بنابراین، این مناقشات صرفا موضوع ادعاهای رقابتی بر سر اراضی مشترک نیست. این عمل به عنوان یک تهاجم توسط اسرائیل تلقی میشود. تلاش رژیم صهیونیستی از حمایت جامعه بینالملل برخوردار شد که مسئول عواقب این اقدامات است.
بحث در مورد شیوههای مرتبط با این اشغال پر ستیز میتواند ساعتها ادامه یابد، اما اصل موضوع روشن است: چگونه میتوانیم به این درگیری پایان دهیم؟ علاوه بر این، سهامداران اصلی که در تلاش برای دستیابی به یک راه حل هستند، چه کسانی هستند؟
اظهارات کتاب مقدس
متأسفانه، اعتماد ما به آمریکایی ها بیمورد بوده است. من برای شهروندان آمریکایی که تحت حکومت چنین رهبری ناکارآمدی، که هیچ درکی از ترویج امنیت جهانی و صلح را ندارد، افسوس میخورم. رئیسجمهوری که از دسترسی بشردوستانه نمایندگان سازمان ملل (humanitarian access) به مناطق بحرانزده حمایت میکند، به طرز تناقض آمیزی هزاران بمب را روانه میکند که منجر به مرگ کودکان بیگناه و فلسطینیان در غزه میشود. چگونه میتوانیم چنین اظهارات نابجایی را از سوی رئیسجمهوری که به نظر میرسد دور از واقعیت است، تحمل کنیم؟ متأسفانه، این جایگزینی، دیگر امیدوارکننده نیست.
در چشمانداز جهانی کنونی، تصور استفاده از افراد یا کشورها تنها به عنوان وثیقه در درگیریهای بینالمللی به طور فزایندهای غیرقابل دفاع تلقی می شود. در حالی که چنین درگیریهایی پتانسیل تبدیل شدن به جنگهای منطقهای یا حتی جهانی را دارند، علل ریشه ای را اغلب میتوان در مسائل بنیادی مانند گرسنگی شدید، فقر مطلق و منافع ملی جستجو کرد.
بنابراین، این سؤال مطرح میشود که به رسمیت شناختن فلسطین به عنوان یک کشور چه پیامدهایی برای جامعه بینالملل خواهد داشت؟ شایان ذکر است که فلسطین قبلا تمایل خود را برای سازش نشان داده است، همانطور که در سال 1988، تنها 22 درصد از فلسطین تاریخی را پذیرفت. این سرزمین، شامل کرانه باختری، غزه و بیت المقدس شرقی میشود و 78 درصد باقیمانده به پروژه صهیونیستی واگذار شده است.
علیرغم این مصالحه سنگین، تلاش برای گسترش بیشتر مناطق ارضی، به ویژه در کرانه باختری، در میان گروههای خاصی در داخل اسرائیل ادامه دارد. با این حال، توجه به این نکته مهم است که منافع اسرائیل در غزه در درجه اول حول محور ملاحظات امنیتی است، تا جاه طلبیهای ارضی. هنگام بحث درباره کرانه باختری، اسرائیلی هایی که از شهرک سازی در این منطقه حمایت میکنند، اغلب از آن با عنوان «یهوده و سامره» یاد میکنند. هدف از این اعمال فشار، کنترل و ادغام بالقوه کرانه باختری با اسرائیل است که با پیشگوییهای کتاب مقدس و مفهوم سرزمین موعود برای مردم یهود همسو میشود.
برخی این تعبیر را با عنوان اموال الهی، و فلسطین را دارایی قوم یهود به عنوان برگزیدگان میدانند. با این حال، دیدگاهها در مورد این اعتقاد دینی در میان گروههای خاص بسیار متفاوت است، به طوری که برخی اظهار بیمیلی یا رد چنین ادعایی را میکنند. علاوه بر موارد فوق، مناظره شدیدی بین کلیسای کاتولیک و اسرائیل، به ویژه جامعه یهودی، در مورد پیشگویی کتاب مقدس و مفهوم سرزمین موعود درگرفت. دیدگاههای متضاد روایت مالکیت را به چالش میکشد که به اعتقاد خودشان «این سرزمین متعلق به ماست، زیرا خداوند آن را به ما داده است.» این موضع تقریبا توسط دو میلیارد نفر از پیروان کاتولیک حمایت می شود که با دیدگاه صهیونیستی که«این سرزمین یهودیت است، سرزمینی که خداوند وعده آن را به ما داده است.» در تضاد است.
در دو دهه گذشته، فقدان قابل توجهی از رهبری جهانی کارآمد و تاثیر گذار وجود داشته است، که منجر به احساس رکود یا کاهش درگیری های مداوم، گرسنگی، و بیعدالتی شده است. این امر پرسشهایی را در مورد چگونگی کیفیت دموکراسی و تاثیر احزاب سیاسی در شکل دادن به انتخاب های رهبری را ایجاد می کند.
در ایالات متحده علیرغم فراوانی منابع فکری و نهادی، که نمونه آن اندیشکدهها و موسسات دانشگاهی مشهوری مانند هاروارد است، نامزدی چهرههایی مانند جو بایدن یا دونالد ترامپ برای ریاست جمهوری از سوی برخی به عنوان یک رسوایی تلقی می شود. این مسئله به جای رهبری واقعی مردمی، نگرانیها را در مورد تسلط نخبگان سیاسی بر فرآیند انتخابات برجسته میکند.
رویه اشتباه حکومت
تاثیر گذاری ایالات متحده به عنوان واسطه برای پر کردن شکاف و نابرابری بین دو طرف که در شرایط مساوی نیستند، زیر سوال رفته است. در مذاکرات بین اسرائیل و فلسطین، عدم تعادل در پویایی قدرت مشهود است. ایالات متحده، با داشتن موقعیت حاکم، اغلب پیش نویس قطعنامههایی را به نفع اسرائیل تهیه میکرد که فلسطینیان چارهای جز تبعیت از نداشتند.
این فقدان برابری، جوهر مذاکرات واقعی را تضعیف میکند، که در حالت ایده آل شامل مذاکرات متقارن بین دو قدرت متخاصم است که برای حل اختلافات تلاش میکنند. با این حال، در این زمینه، مذاکرات بیشتر توسط سیاست قدرت دیکته میشد تا گفتوگوی صادقانه. فلسطینیها، به عنوان حزبی مستضعف، همواره بار سنگین این عدم تعادلها را متحمل شدند.
وضعیت فعلی تظاهرات در اسرائیل ممکن است غلط انداز به نظر برسد. با این حال، بازتاب گسترده احساسات عمومی خیلی مهم است. از زمان انتفاضه اول، تغییر قابل توجهی در افکار عمومی اسرائیل با حمایت غالب از رهبری جناح راست صورت گرفته است. نفوذ عناصر مترقی چپ کاهش یافته و باعث به حاشیه رانده شدن آنها در چشم انداز سیاسی شده است.
ظهور چهرههایی مانند ایتامار بنگویر، بتسالل اسموتریچ و نتانیاهو در مناصب قدرت نشان دهنده این جریان راستگرا است. در نتیجه، پتانسیل یک دولت روشن فکرتر که از صلح حمایت میکند، به دلیل احساسات راستگرای غالب در جامعه اسرائیل مانع شده است. ضرب المثل “چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است” این موضوع را تصدیق می کند.
به جای استانداردهای دوسویه ای که تا کنون گفته شده، ثبات منطقه وابسته به اتخاذ سیاسی بی طرفانه از سوی ایالات متحده است.
از یک سو، تلاش برای برقراری صلح با دولتهای همسایه است؛ و از سوی دیگر اسرائیل تنها در صورت مواجهه با حماس با
دقت و ظرافت عمل میکند. اما پیامدهای آن به وضوح قابل مشاهده است : خطر ایجاد درگیریهای گستردهتری با مصر، لبنان و ایران وجود دارد.
علیرغم اینکه اوضاع تا کنون مهار شده است، شکست آمریکا در برقراری آتشبس اعتبار آن را تضعیف کرده است. سیاستهای متناقض، تنها بیثباتی را تشدید می کند. علاوه بر این، سکوت کرکننده جامعه جهانی نسبت به آنچه در رفح رخ داده است – آن را به عنوان یک حمله مهار شده به آخرین مقرهای حماس در نظر میگیرند، گویی میدانند مبارزان حماس کجا هستند – ناامیدکننده و نگرانکننده است. گویا این حملات با هدف وادار کردن فلسطینیان به فرار به مصر طراحی شدهاند، که این مسئله دلیلی برای موضع مصر در عدم اجازه به خروج فلسطینیان از غزه را مطرح می کند، مجوز دادن به چنین مهاجرتی عملا به اهداف جمعیتی اسرائیل چراغ سبز نشان می دهد و وضعیت اسفبار مظلومان فلسطینی را در غزه تشدید می کند.
با عزمی راسخ به دنبال راه حل
در پی حملات وحشیانه و نسلکشی اسرائیل، سرنوشت حماس جای بحث دارد. حضور حماس از یک نیروی فعال و ملموس به یک ایدئولوژی انتزاعی تغییر کرده است که از مبارزان فردی فراتر می رود. حتی اگر مبارزان فعلی حذف شوند، ایدئولوژی زیربنایی پابرجا خواهد ماند و احتمالا به پیدایش جناحهای جدید منجر خواهد شد.
تعداد قابل توجهی از شهدای فلسطینی باعث تأمل در مورد تأثیر پایدار این جنگ، به ویژه بر نسل جوان میشوند، چرا که حافظه جمعی فراتر از تجارب فردی باقی میماند. مشروعیت حضور اسرائیل در خاورمیانه در گرو به رسمیت شناختن آن از سوی فلسطینیان است، نه فقط از سوی ایالات متحده.
مبارزه مستمر فلسطینیها ثابت می کند که راه حل نظامی حتی برای ملتی از نظر فناوری پیشرفته مانند اسرائیل نیز قابل اجرا نیست. مقاومت پایدار مردم غزه که از تسلیم شدن یا ترک وطن خود با وجود ناملایمات امتناع میورزند، بر ضرورت اعتراف جامعه بین المللی به حق تعیین سرنوشت و یک کشور مستقل تاکید می کند.
بدون ایجاد یک فلسطین مستقل و دارای حاکمیت، اسرائیل در خطر تبدیل شدن به یک پادگان نظامی در منطقه است که منجر به چالشهای روانی پایدار میشود. وضعیت کنونی اسرائیل بسیار متزلزل است و تشدید تنش ها مسیری خطرناک را نشان می دهد. برخی ناظران بر این باورند که نابودی اسرائیل در حال انجام است که با رویدادهای اخیر مانند اعتراضات دانشجویی در آمریکا برجسته شده است. این اعتراضات انتقاد گستردهتری از مدیریت دولت بایدن در مناقشات بینالمللی از جمله بحران غزه و جنگ اوکراین را آشکار میکند.
کارشناسان این عامل را شکستی بزرگتر در رویه تثبیت سلطه آمریکا در صحنه جهانی میدانند. در مقایسه با ناآرامیهای اجتماعی دوران جنگ ویتنام، برخی ظهور دوره جدیدی را پیش بینی میکنند که با تغییرات ژئوپلیتیکی قابل توجهی، به ویژه در آمریکا و خاورمیانه، مشخص شده است.
ندای تغییرات معنادار با تأکید بر نیاز مبرم به رهبری جدید هم در اسرائیل و هم در میان جناحهای فلسطینی به شدت طنینانداز شده است. تمرکزشان به جای مدیریت تعارضات و درگیریها بر روی یافتن راهحلهای کاربردی معطوف شده است، با پیشنهادهایی مانند طرح واحه (The Oasis Plan) که توسعه اقتصادی را به عنوان ابزاری برای تقویت امنیت و ثبات جهانی در اولویت قرار میدهد.
درخواست کمرنگتر و محدودتر شدن تفکر صهیونیستی در اسرائیل، نشاندهنده تمایل به رویکردی فراگیرتر و مشارکتی برای حل مناقشه است. در نهایت، ضرورت پرداختن به این مسائل با هشدار درباره بیثباتی بیشتر و احتمال درگیری گستردهتر در صورت عدم برداشتن گامهای هدفمند به سوی راهحل، مورد توجه قرار گرفته است. نیاز به رهبری واحد و کنشگرایانه برای هدایت در این منظره پرتلاطم و جلوگیری از کابوس جنگ جهانی، حیاتی است.
مسائل پیچیده چند وجهی
امروز، انگیزه درگیریها اغلب در منافع ملی و اقتصادی ریشه دارد تا ایدئولوژی محض. با این حال، تعهد غیرتمندانه افرادی که
توسط دین هدایت میشوند، همچنان یک نگرانی است. این موضوع نیز شایان توجه است که از تشدید هرگونه مناقشه عقیدتی احتمالی، به ویژه بین مسلمانان و یهودیان جلوگیری شود.
تمرکز ما بر پیگیری یک مبارزه ملی است که با ایدئولوژی سکولار برای ایجاد یک نهاد دموکراتیک در فلسطین هدایت میشود و با اعتقادات راهبری ما همسو است. با این حال، این چشم انداز نیازمند تلاشهای جمعی، از جمله انتخابات ریاست جمهوری و قانونگذاری، و همچنین اصلاحات همه جانبه در زیرساختهای سیاسی ما است.
این مطالب را به عنوان انتقاد از خود بیان میکنم، زیرا به عنوان یک فرد دانشگاهی باید صادق باشم تا بتوانم گامهای اساسی مورد نیاز برای دستیابی واقع بینانه به صلح پایدار و ماندگار را ترسیم کنم. دستیابی به صلح واقعی فراتر از امضای یک سند است؛ این امر نیازمند پرداختن به مسائل پیچیده و چند وجهی و ترویج تفاهم متقابل است.
اگرچه توافقات گذشته بین اردن، مصر و اسرائیل صورت گرفته است، اما بسیاری در منطقه آن را به عنوان “صلح موقت”
میبینند و معتقدند که صلح واقعی زمانی محقق میشود که حقوق فلسطینیان به رسمیت شناخته شود. این احساس تاکیدی بر نیاز به خودمختاری حقیقی برای فلسطینیان است تا راه را برای پذیرش گستردهتر یک اسرائیل مشروع در
جهان عرب هموار کند.
ایجاد صلح مستلزم تلاشهایی فراتر از توافقات دیپلماتیک از جمله ابتکارات مردمی، مشارکت جامعه مدنی و تقویت ارزشهای دموکراتیک بین هر دو طرف است. هدف چنین اقداماتی ترویج گفتوگویهای علنی و سازش بین فلسطین و اسرائیل است که در نهایت منجر به حل مناقشه و توسعه دموکراسیهای با دوامی که یکدیگر را نقض نمیکنند، میشود.
در نهایت، پذیرش مفهوم توسعه اقتصادی لاروش که توسط مؤسسه شیلر ترویج شده است، میتواند نقشی محوری در ایجاد امنیت جهانی از طریق امنیت منطقهای ایفا کند و از این طریق به حل مناقشات دیرینه مانند مسئله فلسطین و اسرائیل کمک کند.
با اولویت قراردادن روابط اقتصادی بر راهحلهای نظامی، کشورها از شمال تا جنوب میتوانند رویکرد برد-برد را که ثبات و رفاه
جهانی را ارتقا میدهد، بپذیرند.