روایت‌های زندگی

تولدی در بحبوحه جنگ و زخم‌های بدون درمان

روایت شهید آمنه حمید از جنگ غزه ۲۰۲۳-۲۰۲۴

 

دختر کوچکم ضحی، در اولین ساعات صبح روز ۵ اکتبر، متولد شد. هنوز با درد و سختی زایمان دست و پنجه نرم می‌کردم که ۷ اکتبر (شروع جنگ طوفان الاقصی) به استقبالمان آمد. با وجود بمباران گسترده بی امان  که هر لحظه‌اش جان‌فرسا می‌گذشت، کیفی را از لوازم ضروری خانواده‌ ۸ نفره‌ام – شش فرزند، من و شوهرم سائد – پر کردم.  حتی لحظه‌ای نمی‌توانستم آن (کیف) را رها کنم.

اولین و دومین و سومین روز گذشت. به این ترتیب هر روز حداقل یکی دو بار از شدت و نزدیکی بمباران به طبقه همکف می‌رفتیم تا اینکه در ۱۲ اکتبر، محوطه ساختمانی که در آن زندگی می‌کردیم با دو موشک بزرگ و بدون هشدار قبلی مورد هدف قرار گرفت. تمام در و پنجره‌ها بر کودکان به خواب رفته‌ام منفجر و باعث زخم‌های مختلفی در پسران و تنگی نفس نوزادم ضحی شد. بنابراین تصمیم گرفتیم از محل زندگی تخریب شده‌مان که در مجتمع مشهور «تاج ۳» بود، خارج شویم و به یکی از مدارس ایوا (تحت حمایت سازمان ملل) پناه ببریم.

آمنه و دخترش ضحی
آمنه و دخترش ضحی

به این ترتیب سفر آوارگی برای جستجوی مکانی امن، با لباس‌هایی سبک و کیف‌هایی از وسایل ضروری نوزاد که برایش کافی نبود، آغاز شد. با توجه به کمبود وسایل نقلیه، قطع آب و برق و نبود غذا، مسافت زیادی را پیاده طی می‌کردیم. محیط مرکز ایوا مستقیماً و به طرز وحشتناکی مورد هدف قرار گرفت. بنابراین ما به خانه بستگانمان در محله شجاعیه پناه بردیم که آن هم بمباران شد. مجبور شدیم به منطقه قدیمی غزه برویم و آن‌جا سرآغاز محاصره بیمارستان الشفاء و خارج شدن بیشتر بیمارستان‌ها از خدمت‌رسانی بود. در روز نوزدهم اکتبر همزمان با اذان مغرب، انفجار بسیار شدیدی در اثر بمباران خانه همسایه با بمبی بشکه‌ای رخ داد که به طور معجزه آسایی از آن جان سالم به در بردیم. همسرم و پسر چهارمم امیر به سختی از زیر آوار در آمدند و با تاریکی مطلق و دود زیادی که پخش شد، نوزادم ضحی بی وقفه و با صدایی بلند گریه می‌کرد. با افزایش دید، صدای فریاد و هیاهو بالا گرفت و درباره شهدا و جراحات شدید صحبت بود. ضحی در دستانم بود و روی او، تلی بزرگ از سنگ و قطعات فلزی آوار شده و روی سرش چهارچوب پنجره از فاصله‌ای حداقل ده متری سقوط کرده بود. بی توجه به جراحات خودم، شروع به کمک خواستن برای ضحی کردم و حواسم کاملا به زخمی‌شدن او جمع شد. هیچ آمبولانسی نبود. در نزدیکیمان صدای بمبارانی شدید بالا گرفت و تصمیم گرفتیم به سمت بیمارستان المعمدانی برویم که موشک‌هایی که به محیط بیمارستان خورد ما را متوقف کرد و بیش از ۲۰۰ شهید و مجروح به جا گذاشت.

آخرین توئیت شهید آمنه حمید
آخرین توئیت شهید آمنه حمید

پس از روزها تلاش برای استریل کردن جراحت روی سر ضحی، اندازه زخم از ۱۰ سانتی متر بیشتر شد و به ملاجش رسید. اندازه سرش خیلی بزرگ و آبی رنگ شد.  درد کتف چپ و پای چپم بیشتر شد و با دقت که نگاه کردم، متوجه شدم لباس هایم را خون فرا گرفته است. ترکش‌ها، سوراخی بزرگ روی لباسم ایجاد کرده بود و متوجه نشده بودم. هنوز دردهای زایمان با من بود و با وجود ساعات طولانی بی‌خوابی شبانه و اضطرابی که با مجروحیت نوزاد دو چندان شده بود و بار مراقبت از کودکان در جنگی دیوانه‌وار که از شدتش کم نشده بود، شروع کردم ترکش‌ها را دانه به دانه، با حمد خداوند خارج کردم.

ما هم مانند باقی مردم غزه منتظر خبرهای قطعی که فقط از آتش بس می‌گوید، هستیم. تا بتوانیم دختر کوچکم را به سی تی اسکن ببریم، چون در شمال غزه دستگاه یا پزشک متخصصی برای تشخیص وضعیت او و بررسی آثار و عوارض متاثر از مجروحیت او و من، نیست. وضعیت ما مانند هزاران مجروح و جانبازی است که از عفونت‌های شدید رنج می‌برند و تعدادی از آن‌ها شهید شدند و خطر مرگ قریب الوقوع در هر لحظه‌ای برای ما هم وجود دارد.

پست اینستاگرام سائد حسونه که خبر شهادت همسرش را با این جمله اعلام کرد: آمنه بعد از تو کمرم شکست

پی‌نوشت مترجم: نویسنده این متن، آمنه حمید، روز  ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، همراه با فرزند اولش مهدی در بمباران خانه‌ای که به آن پناه برده بودند، به شهادت رسیدند. آمنه، فعال رسانه‌ای، شاعر، نویسنده و سخنگوی شاخه زنان جهاد اسلامی بود. همسر آمنه-سائد حسونه- که چندی پیش اسیر نیروهای رژیم صهیونیستی شده بود به اردوگاهی در رفح تبعید شد و نتوانست همسر و فرزند شهیدش را ببیند. 

این متن ترجمه ای بود از ولادةٌ في خاصرة الحرب وإصابة بلا طبيب به قلم آمنه حمید که 4 ماه پیش در خلال جنگ طوفان الاقصی منتشر شد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا