تحلیل و دیدگاه

بازتاب‌های هجوم آمریکایی ـ اسرائیلی بر ایران و آینده جایگاه منطقه‌ای آن

در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ (۲۰۲۵/۶/۱۳)، «اسرائیل» اقدام به یک حمله نظامی علیه اهداف ایرانی کرد، به‌ویژه تأسیسات هسته‌ای و برخی از یگان‌های نظامی وابسته به سپاه پاسداران و ارتش ایران.  

«اسرائیل» در روزهای نخست توانست تعدادی از فرماندهان نظامی و شماری دیگر از نخبگان علمی حوزه هسته‌ای در ایران را ترور کند.  

در تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۵ (۲۰۲۵/۶/۲۲)، ایالات متحده نیز در این حمله علیه سه مرکز هسته‌ای ایران ـ فردو (Fordow)، نطنز (Natanz) و اصفهان (Isfahan) ـ مشارکت کرد. سپس، تنها دو روز پس از ورود آمریکا به حمله، اعلام آتش‌بس میان طرف‌ها صورت گرفت.  

طرفین درگیر، هر یک ادعای پیروزی در آن رویارویی را مطرح کردند. ارزیابی آمریکا، به‌ویژه از زبان رئیس‌جمهور دونالد ترامپ (Donald Trump) و برخی از فرماندهان ارتش آمریکا، این بود که «پروژه هسته‌ای ایران نابود شده‌است».  

«اسرائیل» مدعی شد که خسارات ایران در برنامه‌های هسته‌ای، سامانه‌های پدافند هوایی، کارخانه‌های موشک‌سازی و در میان نخبگان علمی‌اش بسیار سنگین بوده است.  

در مقابل، ایران ـ از زبان رهبر عالی خود علی خامنه‌ای  و شماری از فرماندهان نظامی ـ اعلام کرد که ایران بر دشمنانش پیروز شده و خسارات «اسرائیل» بیش از آن است که اعتراف شده؛ به‌ویژه ضرباتی که به مناطقی در تل‌آویو و برخی نهادهای امنیتی و مراکز علمی مانند مؤسسه وایزمن، دانشگاه بن‌گوریون، پالایشگاه‌های نفت در حیفا و مقر برخی سازمان‌های امنیتی اسرائیلی وارد شده است، که طی روزهای بعد از پایان درگیری، خود محافل اسرائیلی ناگزیر به اذعان بخشی از آن شدند.  

این رویارویی، مجموعه‌ای از پرسش‌ها را مطرح ساخت که ما می‌کوشیم به آنها پاسخ دهیم، با تمرکز بر ارزیابی‌هایی که از سوی مراکز مطالعاتی «غیرعربی» انتشار یافته است؛ همچنین تلاش برای استخراج علل، نتایج و پیامدهای آینده این رویارویی بر جایگاه منطقه‌ای ایران.  

این مراکز از آمریکا، اروپا و آسیا انتخاب شده‌اند، با توجه به اینکه هر یک از آنها بُعد خاصی از این تقابل را بررسی کرده‌اند. سپس، تلاش کرده‌ایم نقاط توافق و اختلاف این مراکز را شناسایی کنیم تا بتوان پیامدهای آینده را بهتر شناخت.  

ضروری است که در این مقدمه، مفهوم «جایگاه منطقه‌ای» برای هر دولت، و به طور خاص مفهوم کشورِ مرکزِ منطقه (Core Country) را مشخص کنیم.  

اتحادیه اروپایی پژوهش‌های سیاسی (European Consortium for Political Research)، قدرت منطقه‌ای را چنین تعریف می‌کند:  

«کشوری که به یک منطقه جغرافیایی معین تعلق دارد، بر آن منطقه از نظر اقتصادی و نظامی تسلط دارد، قادر است نفوذ خود را در منطقه اعمال کند و از سوی همسایگانش به‌عنوان رهبر منطقه‌ای شناخته شده یا دست‌کم پذیرفته شود.»  

در حالی که انستیتوی آلمانی مطالعات جهانی و منطقه‌ای (German Institute of Global and Area Studies – GIGA) آن را چنین تعریف می‌کند:  

«کشوری که قادر است تأثیری تعیین‌کننده بر گستره جغرافیایی منطقه‌اش، بر ساختار ایدئولوژیک آن و بر دستورکار امنیتی آن بگذارد، از طریق برتری در توانمندی‌ها؛ و این نقش توسط اعضای منطقه و قدرت‌های بین‌المللی به رسمیت شناخته شود.»  

می‌دانیم که ایران در سال ۲۰۰۵ یک طرح راهبردی برای تبدیل شدن به کشور مرکزی منطقه، به‌ویژه در منطقه غرب آسیا (که خاورمیانه بخش اصلی آن است) تدوین کرده بود.  

یکم: علل و نتایج حملات آمریکایی ـ اسرائیلی  

روشن است که روابط ایران با هر یک از «اسرائیل» و ایالات متحده آمریکا، از سال ۱۹۷۹ تاکنون، رابطه‌ای خصمانه بوده است.  

همچنین روابط آمریکا و اسرائیل یک رابطه راهبردی به شمار می‌رود که بر جلوگیری از تلاش ایران برای تبدیل شدن به «مرکز منطقه» استوار است، همان‌گونه که در طرح ایرانی ذکر شده است.  

بنابراین، این حمله اخیر به ایران، صرفاً حلقه‌ای از زنجیره این رویارویی است.برای جلوگیری از تحقق برنامه‌های ایران، ایالات متحده آمریکا و «اسرائیل» سه هدف را تعیین کردند:

  1. تغییر نظام سیاسی در ایران.
  2. جلوگیری از دستیابی ایران به برنامه هسته‌ای خود.
  3. ناکام گذاشتن تلاش‌های ایران برای تبدیل شدن به کشور مرکز منطقه.

این یعنی حمله نظامی آمریکا و اسرائیل در سال ۲۰۲۵ به ایران در پی تحقق این اهداف یا دست‌کم بخشی از این اهداف بوده است. آیا نتایج به‌دست‌آمده با اهداف تعیین‌شده هم‌خوانی داشته است؟

این همان چیزی است که سعی خواهیم کرد با ارائه ارزیابی‌های علمی مختلف از نتایج، آن را بررسی کنیم تا بر اساس توافق اکثریت این ارزیابی‌ها، تصویری از آینده جایگاه منطقه‌ای ایران بسازیم.

دوم :ارزیابی آمریکا از نتایج:

در ارزیابی نتایج حمله آمریکا و اسرائیل و پیامدهای آینده آن، مرکز آمریکایی کارنگی [(Carnegie Endowment for International Peace)] بر این باور است که باید میان دو بُعد در رویارویی اخیر تمایز قائل شد: یکی تخریب زیرساخت‌ها و دیگری تخریب توانمندی‌های برنامه هسته‌ای ایران.

زیرا اقدام نظامی می‌تواند تجهیزات و تاسیسات را تخریب کند، اما تا حد زیادی به دانش یا تاسیسات پراکنده‌شده در سراسر کشور (به‌ویژه کشوری که وسعت آن به حدود ۱٬۶۴۸٬۰۰۰ کیلومتر مربع می‌رسد) اتکا ندارد یا انگیزه‌های راهبردی پنهان پشت توسعه تسلیحات هسته‌ای را از بین نمی‌برد. به نظر می‌رسد ایران، طبق گزارش‌های مختلف، موفق شده مواد حساس خود (که صحبت از صدها کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده است) را پیش از حملات منتقل کند؛ این یعنی حفاظت از هسته اصلی برنامه غنی‌سازی از یک سو، و نیز وجود مخفیگاه‌های سالم برای برخی دستگاه‌های اصلی پروژه می‌تواند نقطه شروعی برای بازسازی برنامه از جهت دیگر باشد.

 گزارش مرکز کارنگی، با استناد به تصاویر ماهواره‌ای و اطلاعات اطلاعاتی، نتایج حملات را چنین برآورد می‌کند:

۱. حملات به فوردو و نطنز، تاسیسات سطحی را هدف قرار داده و ورودی‌های اصلی زیرزمینی را مسدود کرد. این تصاویر از سایت فوردو شش حفره مشخص را بالای سالن‌های سانتریفیوژ مدفون نشان می‌دهد. احتمال دارد بمب‌های نفوذگر GBU-57 از دل سنگ‌ها عبور کرده و پیش از انفجار، وارد سالن‌های سانتریفیوژ و دیگر نقاط حساس شده باشند که همین موضوع می‌تواند خسارت‌هایی عمیق‌تر از آنچه در تصاویر سطحی قابل مشاهده است، وارد کرده باشد.

۲. در سایت نطنز که پیش‌تر نیز هدف حملات موشکی اسرائیل قرار گرفته بود، تخریب بیشتری رخ داده است. احتمال زیاد می‌رود ضربات آمریکا مستقیماً باقی‌مانده زنجیره‌های سانتریفیوژ و بخش‌های اصلی زیرساخت را از بین برده باشد. حتی پیش از حملات آمریکا، نطنز به دلیل حملات پیشین به طور کامل زیرساخت برق خود را از دست داده بود و ایستگاه‌های فرعی، ژنراتورهای اضطراری و منابع تامین برق به طور کامل نابود شده بودند و بنابراین زنجیره‌های سانتریفیوژ باقی‌مانده عملاً غیرقابل استفاده شده‌اند.

۳. در اصفهان، به نظر می‌رسد بخش عمده آسیب سطحی دیده‌شده در تصاویر ماهواره‌ای، حاصل حملات قبلی اسرائیل باشد که گروه اصلی تولید هگزافلوراید اورانیوم و توانایی تولید فلز اورانیوم را از بین برده است. موشک‌های توماهاوک آمریکا باقی‌مانده مجتمع را هدف قرار داده‌اند، از جمله ورودی‌های ذخایر زیرزمینی اورانیوم با غنای بالا، اگرچه احتمال دارد ایران این مواد حساس را منتقل کرده باشد.

در ارزیابی این تأثیرات، گزارش مرکز آمریکایی معتقد است این تخریب‌های فیزیکی برنامه هسته‌ای ایران را مختل می‌کند اما به نقطه غیرقابل بازگشت نمی‌رساند، به ویژه که آخرین بازرسی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از موجودی مواد هسته‌ای ایران فقط چند روز پیش از آغاز حملات اسرائیلی (در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵) صورت گرفته است. این مسأله احتمال انتقال پیش‌دستانه بخشی از ذخایر اصلی اورانیوم با غنای بالا از سایت‌های اعلام‌شده به مکان‌های اعلام‌نشده توسط ایران را مطرح می‌کند؛ نتیجه‌ای که بر پایه تصاویر ماهواره‌ای ۱۹ و ۲۰ ژوئن ۲۰۲۵ گرفته شده است و حضور کامیون‌ها و تجهیزات سنگین نزدیک ورودی تونل‌ها می‌تواند به معنای انتقال مواد یا حتی بستن ورودی‌ها با خاک باشد.

گزارش آمریکایی برآورد می‌کند حدود ۱۵ هزار دستگاه سانتریفیوژ در نطنز به دلیل قطعی ناگهانی برق، از کار افتاده‌اند. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی وقوع دو ضربه‌ی موشکی بر فراز سالن‌های غنی‌سازی زیرزمینی را تایید کرده که احتمالاً موجب آلودگی موضعی رادیواکتیو و خطرات شیمیایی شده‌اند. این وضعیت احتمالاً باعث می‌شود بازگشایی دوباره این سایت‌ها (که به شدت آسیب دیده‌اند) امکان‌پذیر نباشد و به نظر می‌رسد گزینه ساخت تاسیسات جدید به طور کلی، محتمل‌تر از حفر مجدد تونل‌ها و تعمیر خرابی‌ها باشد.

در مورد آسیب وارده به زیرساخت تبدیل اورانیوم در اصفهان، مدت زمان بازسازی همچنان در حال ارزیابی است. گزارش موسسه آمریکایی با استناد به دیگر منابع، به تخریب یک واحد در دست ساخت برای فرآوری فلز اورانیوم اشاره می‌کند که عنصر پایه در تسلیحات هسته‌ای به حساب می‌آید. در عین حال گزارش معتقد است فرآیندهای اساسی تبدیل فلز اورانیوم، نسبتاً ساده و قابل جایگزینی هستند و می‌توان همزمان با بازسازی غنی‌سازی، آن را نیز احیا کرد تا تأخیر طولانی در برنامه سلاح هسته‌ای رخ ندهد.

در خصوص توان ایران برای از سرگیری برنامه هسته‌ای خود، گزارش به چند شاخص اشاره می‌کند که امکان بازیابی سریع را مطرح می‌کنند:

۱. ذخیره کافی اورانیوم غنی‌شده تا ۶۰٪ توسط ایران.

۲. موجودی قطعات سانتریفیوژ که خارج از نظارت باقی مانده‌اند؛ ایران برای چندین سال سانتریفیوژهای پیشرفته تولید کرده که از هنگام خروج رسمی از نظارت آژانس در مه ۲۰۱۸، هیچ نظارتی بر آن اعمال نشده است، و این موضوع یک ذخیره استراتژیک برای سرعت بخشیدن به آغاز مجدد برنامه هسته‌ای فراهم می‌کند.

۳. با وجود آسیب‌های شدید به تاسیسات تحقیق و توسعه سانتریفیوژ، زیرساخت زیرزمینی آنها احتمالاً همچنان فعال است در سه سایت (کرج، مرکز تحقیقات تهران و نطنز).

۴. مرکز گزارش تاکید دارد هنوز چهار مؤلفه زیرساختی ایران به قوت خود باقی است:

  • زیرساخت وسیع و پراکنده.
  • نیروی انسانی و کارشناسی گسترده.
  • زنجیره تأمین و لجستیک فعال.
  • اراده سیاسی محکم برای تحقق هدف هسته‌ای (چه صلح‌آمیز و چه غیرصلح‌آمیز).

برای تقویت این موضوع، ایران موضع هسته‌ای خود را رسمی کرده است. این اقدام از طریق ابزارهای قانونی و سیاسی طراحی شده برای پایان دادن به نظارت، و تحمیل کنترل کامل ملی صورت گرفته است. در تاریخ ۲۵ ژوئن ۲۰۲۵، مجلس ایران با اکثریت قاطع به قانونی رأی داد که همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را منوط به تأیید شورای عالی امنیت ملی کرده است. همچنین، یکی از اعضای هیئت رئیسه مجلس (علیرضا سلیمی) توضیح داد که این قانون ورود بازرسان آژانس به تأسیسات هسته‌ای کشور را ممنوع می‌کند، مگر اینکه امنیت تمامی تأسیسات و فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز کشور تضمین شود. این قانون همچنین مجازات‌هایی برای هرگونه تخلف از آن پیش‌بینی کرده است. نتایج رأی‌گیری در مجلس ایران، نشان‌دهنده حمایت قاطع بود: ۲۱۰ رأی موافق، تنها دو رأی ممتنع، و به دنبال آن تصمیم برای توقف اجازه بازرسی‌های آژانس بدون اینکه ایران رسماً از معاهده منع گسترش تسلیحات هسته‌ای خارج شود؛ اما با ادامه تهدید به خروج، به همراه اعلام حمایت شورای نگهبان ایران از موضع مجلس و تصمیم آژانس به جمع‌آوری بازرسان خود.

۵. این وضعیت، یعنی نبود نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به ایران فضای کافی برای ادامه فعالیت‌های هسته‌ای خود می‌دهد، در حالی که جامعه بین‌الملل نظارت مؤثری بر این فعالیت‌ها نخواهد داشت.

۶. آینده برنامه هسته‌ای ایران، بر اساس گزارش آمریکایی، وابسته به مجموعه‌ای از عوامل است، از جمله:

  1. میزان خسارت وارد شده به ساختار اصلی برنامه هسته‌ای که هنوز به صورت قطعی مشخص نیست، اگرچه اغلب ارزیابی‌ها میزان آسیب را بیشتر از آنچه ایران نشان می‌دهد، می‌دانند اما کمتر از برآورد اسرائیل و آمریکا است، چه در ادعای دونالد ترامپ و چه در ادعای بنیامین نتانیاهو.
  2. ارزیابی ایران از تهدیدات نظامی مستمر (به ویژه علیه دولت و نظام سیاسی)، به طور خاص اگر سطح خطر را بالا ارزیابی کند، باعث خواهد شد که ایران با سرعت و قدرت بیشتری برای بازسازی برنامه هسته‌ای خود اقدام کند. به نظر می‌رسد این تهدیدات هنوز هم در سطح بالایی قرار دارند.
  1. امکانات و منابع موجود ایران، که به نظر می‌رسد تجارب دوره قبلی نشان می‌دهد ایران تا حد قابل قبولی می‌تواند بر پیچیدگی‌ها و دشواری‌های ناشی از تحریم‌ها غلبه کند.
  1. هر گونه اقدام عملی در جهت بازسازی یا کاهش نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، با احتمال اقدام مجدد اسرائیل یا ایالات متحده به انجام حملات پیش‌دستانه، فرضیه بی‌ثباتی اوضاع منطقه‌ای در آینده نزدیک را تقویت می‌کند.

مرکز مطالعات جنگ آمریکا (Institute for the Study of War – ISW) در گزارشی به بررسی چهار بعد کلیدی پرداخت:

۱. میزان آسیب وارده به برنامه هسته‌ای ایران از حملات اسرائیل و آمریکا:

در این خصوص، گزارش به چندین منبع از جمله سندی متعلق به آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (Defense Intelligence Agency) استناد می‌کند که تخمین زده شد که آسسب های جدی به تاسیسات فوردو وارد شده است، اما بمب‌های نفوذگر آمریکایی که برای نابودسازی اهداف زیرزمینی به‌کار رفتند، موفق به تخریب کامل تاسیسات زیرزمینی نشدند.

از سوی دیگر، مؤسسه علوم و امنیت بین‌المللی (Institute for Science and International Security – ISIS)، که یکی از مراکز پژوهشی شناخته‌شده در حوزه منع اشاعه هسته‌ای است که معروف است مدت طولانی روی برنامه هسته‌ای ایران تمرکز داشته،معتقد است بر اساس محل‌های اصابت و تأثیر امواج انفجار به احتمال بسیار زیاد این حملات بیشترِ دستگاه‌های سانتریفیوژ در فوردو را نابود یا از کار انداخته باشد.

همچنین کمیسیون انرژی اتمی اسرائیل (Israel Atomic Energy Commission) اعلام کرده است که زیرساخت حیاتی سایت هدف قرار گرفته و “این تأسیسات دیگر برای غنی‌سازی قابل‌استفاده نیستند”.

 مؤسسه مطالعات جنگ آمریکا در گزارش خود به نقل از منابع اطلاعاتی و ارزیابی‌های  متخصصان هسته‌ای، تأکید می‌کند که حمله آمریکایی موجب از کار افتادن حدود ۲۰ هزار دستگاه سانتریفیوژ در فورودو و نطنز شده است و همچنین فرماندهان نظامی ایران درباره میزان خسارت‌ها، گزارش‌هایی گمراه‌کننده به مسئولان سیاسی خود ارائه کردند.

همچنین، موسسه علوم و امنیت بین‌المللی اشاره می‌کند که ایران مقداری از اورانیوم غنی‌شده (با غنای ۶۰ و ۹۰ درصد) را پیش از حمله به مکان‌های امن منتقل کرده است. با این حال، انتظار می‌رود فرایند غنی‌سازی اورانیوم ۶۰ و ۹۰ درصد، مخصوصاً با توجه به موجودی اورانیوم با غنای کمتر (۳%، ۵%، ۲۰% و ۶۰%)، با کندی همراه شود.مین نتانیاهو.

۲. نشانه‌های توقف همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی:

روشن است که مقامات ایرانی بارها درباره احتمال خروج از معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای صحبت کرده‌اند و احتمال تعلیق عضویت ایران در آژانس انرژی اتمی وجود دارد. در ادامه، مجلس شورای اسلامی ایران با تصویب قانونی، همکاری با آژانس را متوقف کرد و دولت نیز آن را پذیرفت.

گزارش تأکید می‌کند که برخی از این مواضع قبلاً نیز در موقعیت‌های مختلف از سوی ایران اتخاذ شده بود. همچنین، گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نشان می‌دهند که سطح همکاری ایران با آژانس “در حد کافی و رضایت‌بخش” نبوده است.

۳. میزان ثبات نظام سیاسی پس از حمله آمریکا و اسرائیل:

گزارش اشاره می‌کند که اقدامات نظام ایران در واکنش به این حمله عمدتاً بر سه محور متمرکز بوده است:

  1. تمرکز بر مناطق کردنشین شمال غرب ایران و استقرار نیروهای نظامی در مرز با کشورهای پاکستان، عراق و آذربایجان، به منظور جلوگیری از هرگونه نفوذ یا ناامنی از این مناطق.
  2. تدابیری در واکنش به قتل چندین فرمانده نظامی و دانشمندان برجسته هسته‌ای ایران.
  3. بازداشت صدها نفر و توقیف کارگاه‌های ساخت تجهیزات نظامی، با هدف مقابله با تهدیدات داخلی.

۴. نقش روابط خارجی ایران:

موسسه اشاره می‌کند که ایران از روابط خود با روسیه کمتر از روابطش با چین رضایت دارد، زیرا میزان حمایت‌های روسیه کمتر از حد انتظار بوده است، درحالی‌که چین کمک‌های بیشتری ارائه می‌دهد.  

به‌عنوان نمونه، وزیر دفاع ایران (عزیز نصیرزاده) در اولین سفر خارجی خود از زمان آغاز حملات اسرائیل به چین سفر کرد و در نشستی با وزرای دفاع سازمان همکاری شانگهای (SCO) در شهر چینگ‌دائو شرکت نمود.

گزارش تأکید می‌کند که هدف اصلی این سفر، جلب حمایت چین جهت بازسازی زیرساخت‌های نظامی و اقتصادی آسیب‌دیده ایران بوده است. چین همچنین به تأمین مواد اولیه و محصولات با کاربرد دوگانه و ارسال برخی تجهیزات نظامی ـ به‌ویژه برای تقویت موشک‌های سوخت جامد ایران ـ ادامه داده است.

در ادامه، چین نقش حیاتی در زنده نگه‌داشتن اقتصاد ایران از طریق خرید نزدیک به 90 درصد از صادرات نفت ایران ایفا کرده است. احتمالاً مقام‌های ایرانی مصمم هستند که شراکت اقتصادی با جمهوری خلق چین را پس از حملات اخیر اسرائیل و آمریکا تقویت کنند.

سوم: مؤسسه فرانسوی روابط بین‌الملل:

French Institute of International Relations (Ifri)

مرکز روابط بین‌الملل فرانسه، تحلیل خود را بر چند محور متمرکز کرده که از جمله آن‌ها:

  1. اپوزیسیون ایرانی و چشم‌انداز فعالیت‌ آینده آن: این مرکز بر ضعف بالای نیروهای اپوزیسیون خارج‌نشین ایران تأکید دارد و احتمال بازگشت نظام پادشاهی (مشخصاً توسط رضا پهلوی، فرزند پادشاه پیشین ایران) را مورد توجه قرار داده است. اما نتیجه‌گیری مرکز این است که اپوزیسیون ایرانی دچار تفرقه است و ارتباط رضا پهلوی با مخالفان داخل کشور محدود می‌باشد، علاوه بر اینکه سخنان سیاسی او بیشتر بر تحریک احساسات طرفداران بازگشت به حکومت مدنی و سکولار استوار است؛ همه‌ی این عوامل نشان می‌دهد که چشم‌انداز موفقیت قریب‌الوقوعی برای اپوزیسیون وجود ندارد.
  2. روابط ایران و جمهوری آذربایجان:

مرکز فرانسوی معتقد است بالا گرفتن اختلافات تاریخی پیرامون اقلیت آذری‌های ایران (که حدود 16 درصد جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند)، همچنین موضع اخیر ایران در حمایت از ارمنستان در مناقشه با جمهوری آذربایجان و گسترش روابط اسرائیل ـ آذربایجان، همه این‌ها احتمال کشیده شدن ایران به اختلاف و تنش‌های منطقه‌ای با آذربایجان را افزایش داده است.

چهارم : وب‌سایت «تفکر چین» (ThinkChina):

در یکی از مطالعات اندیشکده سنگاپوری «تفکر چین» (ThinkChina) که در زمینه چین تخصص دارد و هدف آن تمرکز بر شناخت و تحلیل پرونده‌های مهم بین‌المللی از منظر اندیشمندان و تحلیلگران چینی است، آمده است که حملات آمریکا و اسرائیل علیه ایران مسیرهایی را آشکار کرد که ایران ممکن است در تعاملات آینده خود به آنها گرایش پیدا کند.  

این دلایل به شرح زیر است:  

  1. حملات آمریکا و اسرائیل، شکاف فنی‌ای را در سامانه‌های پدافندی ایران آشکار کرد که به‌شدت متکی بر فناوری روسی است. این امر ممکن است ایران را به سمت چین بکشاند، به‌ویژه در حوزه پدافند هوایی؛ خصوصاً پس از نتایج چشمگیر عملکرد پدافند پاکستان در برابر هند که بر پایه فناوری چینی بنا شده بود، به‌خصوص در زمینه پهپادها، موشک‌ها، سامانه‌های هشدار زودهنگام، قابلیت‌های سایبری و تجهیزات نظارتی. این موضوع می‌تواند نشانه‌ای از شتاب و گسترش همکاری‌های چین و ایران در مقایسه با «برخی روابط ایران و روسیه» باشد.  
  1. تجربه کره شمالی یک مرجع فکری در راهبرد هسته‌ای ایران به حساب می‌آید؛ بدین معنا که داشتن سلاح هسته‌ای و نمایش توان استفاده از آن، بر میز مذاکرات تأثیری به‌مراتب بیشتر از صرفِ داشتن ظرفیت تولید آن دارد. این یعنی ایران ممکن است خود را ناگزیر ببیند که از راهبرد «ابهام راهبردی» دست بکشد — راهبردی که مانع حمله به او نشد — و به سمت الگوی کره شمالی برود تا میل به حمله دوباره به خود را از بین ببرد.  
  1. اقتصاد ضعیف و آسیب‌دیده ایران زیر فشار شدید قرار دارد. جنگ به زیرساخت‌های حیاتی انرژی، مانند پالایشگاه‌ها و بنادر، خسارت وارد کرده و باعث تشدید کمبود انرژی در داخل و تداوم محدودیت‌ها بر مسیرهای سنتی درآمد نفت شده است. این شرایط، گرایش به سوی چین را تقویت می‌کند؛ گرایشی که نشانه‌های آن در رسیدن نخستین قطار باری مستقیم چین به بندر خشک آپرین ایران در اواخر ماه مه ۲۰۲۵ دیده می‌شود. این حرکت بخشی از راهبرد گسترده‌تر برای تثبیت نقش ایران در «ابتکار کمربند و جاده» چین (BRI)، از طریق پاکستان و آسیای مرکزی، است. ابتکار کمربند و جاده، به‌ویژه کریدور غربی آن از مسیر پاکستان و آسیای مرکزی، مزایایی برای ایران دارد؛ از جمله: تأمین مالی زیرساخت‌ها، پیوندهای تجاری، و کاهش نسبی اثر تحریم‌ها. این امر نقطه تلاقی میان تمایل چین به ایجاد ثبات سیاسی در منطقه‌ای مهم برای طرح‌های راهبردی‌اش و نیاز ایران به یافتن جایگزین برای حوزه‌های حیاتی بسته‌شده توسط محاصره است. بی‌شک این روند در آینده به ادغام ایران در اقتصاد گسترده اوراسیایی کمک خواهد کرد.  
  1. با این‌حال، گرایش پراگماتیک چین در مدیریت روابط بین‌الملل شامل برخی ملاحظاتی است که ایران باید مدنظر داشته باشد. با وجود اعتراف به قدرت رو به رشد چین و نقش آن در شورای امنیت برای جلوگیری از صدور قطعنامه‌های آسیب‌زننده به ایران، ضروری است توجه شود که چین احتمالاً راهبردی دو بعدی را دنبال خواهد کرد:  

   الف. بهره‌برداری از نقاط سودمند در رابطه با ایران، به‌ویژه نقش این کشور به‌عنوان دروازه‌ای به منابع انرژی و مواد معدنی، بازاری برای گسترش تجاری و سرمایه‌گذاری، حلقه اتصال محاور گوناگون راهبرد اوراسیایی چین، و گذرگاه ژئو‌اقتصادی به خاورمیانه. علاوه بر این، رقابت ایران و آمریکا در منطقه ابزاری برای چین است تا توجه ایالات متحده را از منطقه حیاتی اقیانوس هند و آرام — که رکن اصلی راهبرد کلان چین محسوب می‌شود — منحرف کند.  

   ب. با وجود این رویکرد پراگماتیک، احتمال کمی دارد که چین به ایران تعهدات دفاعی مشترک بدهد یا درگیر نزاع‌های فرقه‌ای، سیاسی یا نظامی در خاورمیانه شود. همچنین چین نسبت به عبور ایران از آستانه هسته‌ای محتاط خواهد بود. مجموعه این عوامل نشان می‌دهد آینده ایران پرمخاطره است، به‌ویژه اگر غنی‌سازی اورانیوم به شیوه‌ای ادامه یابد که تداوم تلاش برای دست‌یابی به سلاح هسته‌ای را القا کند؛ امری که ممکن است باعث شود چین در پشتیبانی آشکار از رفتار ایران دچار تردید شود.

5. مسئله تنگه هرمز:  

با توجه به کنترل ایران بر تنگه هرمز، چین احتمال بستن تنگه در صورت تشدید درگیری در خاورمیانه را منتفی نمی‌داند. از این‌رو، و به‌منظور پیشگیری از پیامدهای چنین اقدامی، پکن راهبردی پیش‌دستانه را اتخاذ کرده که شامل موارد زیر می‌شود:  

  1. افزایش اتکای چین به کشورهای نفت‌خیز دیگر مانند روسیه، کشورهای آسیای مرکزی، برزیل، آنگولا و استرالیا، در عین تداوم رابطه با ایران.  
  1. اتخاذ راهبرد تنوع‌بخشی در این حوزه، از طریق یافتن مسیرهای جایگزین برای تنگه هرمز، همچون خطوط لوله زمینی یا مسیرهای دریایی که از تنگه هرمز عبور نمی‌کنند. این موارد در خط لوله گاز میان چین و آسیای مرکزی و خط لوله نفت میان شرق سیبری و اقیانوس آرام نمود یافته است، به‌علاوه واردات رو‌به‌رشد گاز طبیعی مایع روسیه از مسیر قطب شمال.  
  1. ایجاد ذخایر راهبردی عظیم که در حال حاضر به‌اندازه‌ای برآورد می‌شود که برای ۱۰۰ روز نفت و ۳۵ روز گاز کفایت کند.  
  1. کاهش وابستگی به نفت وارداتی نسبت به مجموع مصرف انرژی، که این امر در افزایش اتکا به منابع انرژی جایگزین نفت آشکار است. بر این اساس، چین ۱۸/۲ درصد از نیاز انرژی خود را از نفت (که ۷۰٪ آن وارداتی است) و ۸/۹ درصد را از گاز (که ۴۰٪ آن وارداتی است) تأمین می‌کند. این آمار مربوط به مجموع انرژی مصرف‌شده در سال ۲۰۲۴ است.  

6 . چین آگاه است که تلاش‌هایش برای ثبات منطقه خاورمیانه در صورت تغییر نظام در تهران آسیب خواهد دید، اما با وجود محکوم کردن حمله اسرائیل به ایران، ترجیح می‌دهد میان طرف‌های درگیر میانجیگری کند و از همسویی آشکار با ایران، خصوصاً در حوزه نظامی، خودداری نماید.

پنجم: مؤسسه ملی پژوهش‌های اقتصاد جهانی و روابط بین‌الملل پریماکوف:  

بر پایه ارزیابی ارائه‌شده توسط «ویکتوریا زورافلیوا» (Victoria Zoravleva)، معاون مدیر «مؤسسه ملی پژوهش‌های اقتصاد جهانی و روابط بین‌الملل پریماکوف» روسیه، انگیزه‌های رویارویی اخیر آمریکا و ایران، اساساً انگیزه‌های سیاسی بوده است. به گفته او، نتایج حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌ای ایران، بیشتر با هدف نمایش پیروزی از سوی ترامپ صورت گرفته است؛ اقدامی برای پاسخ‌گویی به نیازهای سیاسی داخلی، هرچند که با وعده‌های انتخاباتی ترامپ در سال ۲۰۲۴ مبنی بر اینکه «مرد صلح» است و وارد جنگ‌های جدید نخواهد شد، در تضاد بود. این وعده‌ها نقش مهمی در پیروزی او در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر داشتند، زیرا بیش از ۶۰٪ آمریکایی‌ها معتقدند نباید آمریکا را به درگیری میان ایران و اسرائیل کشاند.  

برای جمع بین وعده‌ها و رفتار خود با ایران، ترامپ مدعی شد که این تنها یک عملیات موضعی کوچک بوده است، و قرار نیست ادامه یابد، در عین تمرکز بر ادعای پیروزی و اینکه برنامه هسته‌ای ایران آسیب جدی دیده است.  

با این حال، زورافلیوا بر این باور است که ترامپ همچنین از گرایشات ضدایرانی موجود در افکار عمومی آمریکا بهره‌برداری کرد؛ چرا که ۶۱٪ آمریکایی‌ها برنامه هسته‌ای ایران را تهدیدی مستقیم علیه امنیت ملی ایالات متحده می‌دانند و ۵۰٪ از آنها ایران را دشمن تلقی می‌کنند، در حالی که اکثریت، به‌ویژه نخبگان دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، «اسرائیل» را متحد و شریک قابل اعتماد خود در خاورمیانه می‌شناسند.  

این پژوهشگر روس می‌افزاید که بُعد انتخاباتی آمریکا نیز در شکل‌دهی به تصاویر و روایات گوناگون از حمله به ایران مؤثر بوده است. گرچه تظاهرات حمایتی از فلسطینیان، به‌ویژه از سوی جریان ترقی‌خواه دموکرات، برگزار شد، اما موضوع رابطه با «اسرائیل» حساسیتی ویژه دارد و از گرایش عمومی مردم آمریکا به اولویت دادن به منافع فردی فراتر است.

ارزیابی پژوهشگر روس مجموعه‌ای از شواهد را مشخص می‌کند که باید مورد رصد قرار گیرند، زیرا به نظر می‌رسد احتمال وقوع آن‌ها زیاد باشد، از جمله:  

  1. احتمال ازسرگیری برنامه هسته‌ای ایران در مدت زمان کوتاه.  
  2. احتمال بازگشت آمریکا به اقدام نظامی دوباره علیه ایران.  
  1. تلاش دموکرات‌ها و برخی از جمهوری‌خواهان برای تقویت لزوم وابستگی جنگ به موافقت کنگره آمریکا، و نتایج عملیات نظامی علیه ایران بیش از آنکه بر ترامپ تأثیر بگذارد — که دیگر نمی‌تواند برای بار دوم نامزد شود — بر حزب جمهوری‌خواه، چه مثبت و چه منفی، اثر خواهد داشت.  

ششم: مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل:  

«مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل» (Institute for National Security Studies – INSS) در یکی از گزارش‌هایش به روابط چین و ایران پرداخته، اما با دیدگاهی مخالف آنچه «مؤسسه مطالعات جنگ» آمریکا ارائه کرده بود. این امر در گزارشی که نشان می‌دهد چین، تحت رهبری «شی جین‌پینگ» (Xi Jinping)، مجموعه‌ای از ابتکارات جهانی را مطرح کرده که می‌تواند آینده نقش بین‌المللی چین را ترسیم کند، روشن می‌شود.  

این ابتکارات به‌ترتیب عبارت‌اند از:  

– «ابتکار کمربند و جاده»  

– «ابتکار توسعه جهانی» (Global Development Initiative – GDI) در سال ۲۰۲۱  

– «ابتکار امنیت جهانی» (Global Security Initiative – GSI) در سال ۲۰۲۲  

– «ابتکار تمدن جهانی» (Global Civilization Initiative – GCI) در سال ۲۰۲۳  

این برنامه‌ها، همراه با مفهوم «جامعه‌ای با آینده مشترک برای بشریت»، بخشی از راهبرد وسیع‌تر برای بازآرایی محیط بین‌المللی و تقویت نگرش چین به نظم جهانی به شمار می‌روند.  

با این حال، گزارش INSS بیان می‌کند که «اسرائیل» در چارچوب این رویکرد با مجموعه‌ای از چالش‌ها مواجه است:  

  1. نفوذ منطقه‌ای: حمایت چین از نزدیکی دیپلماتیک میان ایران و عربستان، به‌علاوه مشارکتش در پرونده فلسطین ذیل ابتکار امنیت جهانی (شامل تلاش‌های میانجی‌گری میان گروه‌های فلسطینی، هرچند عمدتاً نمادین)، بیانگر گسترش نقش چین در مسائل حساسی است که برای «اسرائیل» اهمیت دارد. این امر، لزوم ارزیابی تأثیر آن بر توازن راهبردی منطقه و بازتاب‌هایش بر امنیت اسرائیل را ایجاب می‌کند.  
  1. افزایش رقابت میان بلوک‌های بزرگ جهانی: رقابت میان ایالات متحده و چین به تقویت نظمی بین‌المللی با قطب‌بندی بیشتر منجر می‌شود که با افزایش تنش‌ها و اختلافات در مجامع جهانی همراه است؛ این روند تصمیم‌گیری در «اسرائیل» را دشوارتر می‌کند، به‌ویژه در حفظ حاشیه مانور مستقل در برخی حوزه‌ها و نیز توانایی طرح دستورکارهای تازه در صحنه بین‌المللی برای پیشبرد استراتژی خود.  
  1. فشار آمریکا: «اسرائیل» باید بین اتحاد راهبردی خود با ایالات متحده و نقش چین به‌عنوان شریک تجاری مهم، توازن برقرار کند. پیش‌بینی می‌شود فشار آمریکایی‌ها افزایش یابد، به‌خصوص درباره سرمایه‌گذاری‌های چین در اسرائیل در زیرساخت‌های حیاتی و فناوری‌های پیشرفته با کاربرد دوگانه، به دلیل نگرانی‌های امنیتی و اطلاعاتی.  

در این چارچوب، نگاه اسرائیلی به رویکرد چین با برنامه هسته‌ای ایران نیز گره می‌خورد. بر این اساس، INSS سناریویی را درباره پیامدهای رویارویی اخیر بر احتمال ازسرگیری برنامه هسته‌ای ایران از یک‌سو، و بازتاب‌های آن بر نقش چین از سوی دیگر، ارائه می‌دهد.  

این گزارش تصریح می‌کند که حملات آمریکا و اسرائیل خسارات سنگینی به بیشتر زیرساخت‌های تولید مواد شکافت‌پذیر در ایران وارد کرده‌اند، اما نه در حد نابودی کامل. توانایی ایران در غنی‌سازی اورانیوم به‌شدت آسیب دیده، به‌جز در سایت فردو که تقریباً دست‌نخورده مانده است. انتظار می‌رود بازیابی ظرفیت‌ها از آثار اولیه حمله چند ماه طول بکشد، هرچند که هم زیرساخت دانشی (دانشمندان) و هم زیرساخت فیزیکی برنامه آسیب جدی دیده‌اند.  

پیش‌بینی می‌شود ایران کارگاه‌های بیشتری را به تأسیسات زیرزمینی منتقل کند، تولید برق را در سایت‌های فرعی افزایش دهد، و تیم‌های توسعه را در چند نقطه پراکنده سازد.

«اسرائیل» در راهبرد خود برای مختل کردن فعالیت‌های برنامه هسته‌ای ایران، تلاش خواهد کرد از هدف قرار دادن تأسیسات فعال و خطرناک خودداری کند، تا روایت «حملات دقیق» را حفظ نماید؛ روایتی که در جهت کاهش خطر مداخله فوری قدرت‌های جهانی — از جمله چین و روسیه — عمل می‌کند.  

با این حال، گزارش به یک مشکل مربوط به «آژانس بین‌المللی انرژی اتمی» اشاره می‌کند؛ بدین معنا که احتمالاً حملات مستمر، توانایی آژانس را برای ادامه بازرسی از سایت‌های هسته‌ای ایران مختل خواهد کرد. ایران نیز ممکن است تلاش کند توانمندی‌های باقی‌مانده را به مکان‌های سری خارج از حوزه نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی منتقل نماید.  

این وضعیت به معنای آن است که سیاست اسرائیل، هم‌زمان بر تداوم اختلال در برنامه هسته‌ای ایران متمرکز خواهد بود و از سوی دیگر، تلاش خواهد کرد از رساندن سطح رویارویی به نقطه‌ای که موجب مداخله‌ اجباری شرکای راهبردی ایران برای مهار سیاست اسرائیل شود، پرهیز نماید.  

هفتم: شاخص‌های کلی گزارش‌ها  

در آغاز این گزارش، به سه محور اصلی درباره آینده ایران و بازتاب‌های آن بر جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش اشاره شد. اکنون، با تکیه بر گرایش‌های مشترک در منابع غیرفارسی، سعی می‌کنیم محتمل‌ترین سناریو برای ایران را مشخص کنیم:  

تغییر نظام سیاسی در ایران 

فروپاشی نظام سیاسی ایران، با توجه به پیامدهای حمله آمریکا و اسرائیل، هدفی محوری برای هر دو طرف — «اسرائیل» و ایالات متحده — به شمار می‌آید. برخی نیروهای ایرانی نیز، بر اساس داده‌های زیر، این رویکرد را پذیرفته‌اند:  

  1. استناد به اظهارات آنچه برخی او را «ولیعهد ایران» می‌نامند، یعنی رضا پهلوی — پسر شاه سابق ایران و یکی از چهره‌های اصلی مخالفان در تبعید — که گفته است: «طبق منابع داخل ایران…» به نظر می‌رسد این ارزیابیِ صادره از سوی یک مخالف ایرانی، تا حد زیادی از ارزیابی‌های عینی ارائه‌شده توسط مراکز مطالعات دانشگاهی فاصله دارد.  
  1. شش سناریو وجود دارد که احتمال‌های گوناگون آینده نظام ایران را تشکیل می‌دهند، که عبارت‌اند از:  
  1. سناریوی وقوع شکاف میان سپاه پاسداران و ارتش، به‌گونه‌ای که برخی فرماندهان سپاه به سمت گرایش‌های نارضایتیِ عمیق‌تر موجود در ارتش متمایل شوند، و تغییر نظام از طریق این اتحاد صورت گیرد.  
  1. سناریوی بازگشت برخی رهبران مخالف داخلی — که رژیم اخیراً آزادشان کرده — به نقش‌های پیشین خود، و تلاش برای سازمان‌دهی مجدد صفوفشان و جلب حمایت دوباره خیابان‌های ایران، از طریق بهره‌گیری از شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای فعال‌کردن اعتراضات با هدف تغییر نظام.  
  1. سناریوی «نوستالژی» یا دلتنگی برای گذشته، به‌ویژه دوره حکومت سلطنتی، که مورد حمایت برخی نخبگان داخلی و پشتیبانی نیروهای منطقه‌ای و بین‌المللی است.  
  1. سناریوی ائتلاف برخی یا همه اقلیت‌ها با مخالفان فارس برای تغییر نظام؛ اقلیت‌هایی که احتمالاً شاخص‌ترین آن‌ها در این زمینه عبارت‌اند از: اعراب اهوازی، بلوچ‌ها، آذری‌ها یا کردها. مشکل اصلی این است که اکثریت فارس‌زبان (۵۵٪ جمعیت) این اقلیت‌ها را جنبش‌های تجزیه‌طلب می‌دانند، که مانعی بر سر نزدیکی میان آن‌ها است.  
  1. اختلاف بر سر منصب «رهبر انقلاب» در صورت خروج آیت‌الله خامنه‌ای از صحنه سیاسی ایران.  
  1. باقی‌ماندن نظام؛ اما آیا این بقا به معنای ادامه مسیر فعلی است، یا گرایش به سمت ماهیتی نظامی‌تر، یا رنگ‌وبوی مذهبیِ سخت‌گیرانه‌تر خواهد داشت؟

هشتم: سناریوهای آینده بین نگاه ایرانی و واقعیت موجود

در گزارشی از یکی از مراکز مطالعاتی ایران، که حدود دو ماه پیش از حمله اسرائیل و آمریکا به ایران منتشر شده بود، درباره سیاست‌های ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، به‌وضوح دیده می‌شود که اندیشه راهبردی ایران نسبت به سیاست‌های ترامپ در منطقه هیچ‌گونه اطمینانی نداشت.  

در این گزارش سه عامل به‌عنوان تعیین‌کننده رفتار ایالات متحده در قبال خاورمیانه مطرح شده بود:  

  1. اسرائیل — به‌ویژه سیاست‌های نتانیاهو با هدف ایجاد «خاورمیانه جدید»؛  
  2. شخصیت ترامپ؛  
  3. نقش نهاد سیاسی آمریکایی.  

این گزارش در جمع‌بندی به این نتیجه می‌رسد که:  

> «سیاست‌های ترامپ باعث می‌شود خاورمیانه از نظر امنیتی، بدتر از گذشته شود.»  

این بدان معناست که پیش‌بینی ایران نسبت به رسیدن به نقطه رویارویی، غایب نبوده و همین امر، احتیاط و تدبیر ایران را به‌ویژه در حوزه برنامه هسته‌ای تقویت کرده است.  

بر این اساس، جایگاه ایران در آینده بر پایه سه عامل محوری شکل خواهد گرفت که پایه‌گذار سناریوهای آتی هستند:  

۱. وضعیت داخلی ایران  

وضعیت کنونی داخلی ایران را می‌توان با چند شاخص مشخص کرد:  

  1. شاخص ثبات سیاسی:میزان ثبات ایران از منفی ۰٫۳۲ در سال ۱۹۹۶ به منفی ۱٫۶۹ در سال ۲۰۲۳ کاهش یافته است. ایران از نظر این شاخص، رتبه ۱۷۷ را میان ۱۹۳ کشور دارد. میانگین کلی ثبات در دوره ۱۹۹۶ تا ۲۰۲۳ نیز منفی 1.12 بوده است.  
  1. شاخص جینی (Gini index) برای سنجش عدالت در توزیع ثروت:  ایران رتبه ۱۱۳ از میان ۱۹۳ کشور را با عدد ۳۵٫۹ به خود اختصاص داده که آن را در محدوده «عدالت نسبی» قرار می‌دهد.  نکته قابل توجه این است که درآمد سرانه اسمی ایران کمی کمتر از ۵ هزار دلار در سال است (بر اساس ارزش اسمی دلار، نه برابری قدرت خرید)، که رتبه ۵۵ جهانی را به ایران می‌دهد.  با وجود کاهش این شاخص طی دو دهه گذشته به میزان حدود ۲۰ درصد، از دو سال پیش روند بهبودی آن آغاز شده است.
  2. شاخص دموکراسی:  ایران بر اساس شاخص دموکراسی نمره ۱٫۹۶ از ۱۰ را کسب کرده است که آن را در رتبه ۱۵۴ جهان، در دسته «نظام‌های استبدادی» قرار می‌دهد.  
  1. شاخص صلح جهانی (Global Peace Index) سال ۲۰۲۴:  ایران با امتیاز ۲٫۶۸۲ از ۵ در رتبه ۱۳۳ جهانی قرار دارد، در حالی که «اسرائیل» با امتیاز ۳٫۱۱۵ رتبه ۱۵۵ جهان را به خود اختصاص داده است.  
  1. جایگاه علمی (بر اساس تعداد دانشمندان و میزان انتشار علمی)  

ایران در این حوزه جایگاه بالایی دارد؛ رتبه ۱۵ جهانی در انتشار علمی و رتبه ۲۳ جهانی در تعداد دانشمندان را داراست.  

  1. نسبت هزینه‌های نظامی به تولید ناخالص داخلی:

نسبت هزینه نظامی ایران ۲ درصد است؛ معادل ۷٫۹ میلیارد دلار که رتبه ۳۴ جهان را به خود اختصاص می‌دهد.  

برای مقایسه، اسرائیل ۸٫۸ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف امور نظامی می‌کند؛ معادل ۴۶٫۵ میلیارد دلار که آن را در رتبه ۱۲ جهانی قرار می‌دهد، ولی از نظر نسبت هزینه نظامی به تولید ناخالص داخلی، رتبه اول جهان را دارد.  

  1. جهانی‌شدن:  

شاخص جهانی‌شدن ایران بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۲ بهبود یافته و ده پله صعود کرده است.  

نکته مهم این است که جهانی‌شدن سیاسی — یعنی مشارکت بیشتر در فعالیت‌های بین‌المللی — افزایش یافته، در حالی که جهانی‌شدن اقتصادی ضعیف‌تر بوده است.  

نتیجه ارزیابی شاخص‌ها: 

شاخص‌های ساختاری فوق نشان می‌دهند که شاخص‌های سیاسی به‌وضوح گرایش منفی دارند،  

شاخص توسعه علمی مسیر مثبتی را طی می‌کند،  

و شاخص‌های اقتصادی و نظامی بین این دو طیف در نوسان هستند.  

بُعد دیگر: دوران پس از رهبر کنونی (آیت‌الله خامنه‌ای)

خامنه‌ای در حال حاضر ۸۶ سال سن دارد، یعنی حدود ۱۱ سال بالاتر از میانگین امید به زندگی در ایران. هنوز به‌طور قطعی مشخص نیست جانشین او چه کسی خواهد بود.  

بر اساس برخی گزارش‌ها، رقابت اصلی ممکن است میان:  

    • مجتبی خامنه‌ای (پسر رهبر فعلی)  
    • و حسن خمینی (نوه آیت‌الله خمینی)  باشد.  

البته گزینه‌های دیگری نیز مطرح‌اند، از جمله:  

    • صادق لاریجانی — رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام،  
    • محسن اراکی — از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام،  
    • علیرضا اعرافی — روحانی و رئیس پیشین دانشگاه المصطفی.

این بدان معناست که وضعیت ایران ممکن است به سمت برخی ناآرامی‌های داخلی یا نفوذ خارجی به برخی گروه‌های داخلی متمایل شود؛ همان‌طور که در بازداشت‌های اخیر تعدادی از این گروه‌ها مشاهده شد.  

با این حال، تغییر نظام به شکلی که «اسرائیل» و ایالات متحده به‌دنبال آن هستند، در بازه زمانی کوتاه‌مدت (۱ تا ۳ سال) محتمل نیست.  

این ارزیابی را عوامل زیر تقویت می‌کند:  

  1. بلوغ سیاسی که اپوزیسیون ایرانیِ درون نظام — به‌ویژه جریان اصلاح‌طلب — از خود نشان داده است؛  

زیرا این جریان، با بحران اخیر از یک سو بر حق ایران در برخورداری از فناوری هسته‌ای تأکید داشت  

و از سوی دیگر دخالت خارجی را خطری برای کل کشور، نه فقط برای نظام، تلقی می‌کرد.  

به علاوه، تجزیه اپوزیسیون و وجود اختلافات قومی و ایدئولوژیک میان آن‌ها از یک طرف،  

و نقش سپاه پاسداران و نیروی بسیج در کنترل داخلی از طرف دیگر،  

شک و تردیدهایی درباره توانایی اپوزیسیون برای اقدام مؤثر ایجاد می‌کند.  

  1. احتیاط کشورهای حاشیه خلیج فارس از افشای هرگونه نقش آن‌ها در دامن زدن به بی‌ثباتی در ایران، که می‌تواند دامنه تحرکات اپوزیسیون را کاهش دهد.  
  1. اینکه رویارویی ایران با دو دشمنی است که در افکار عمومی ایران تصویر مثبتی ندارند — در وهله اول «اسرائیل» و پس از آن آمریکا.  
  1. تمایل قدرت‌های بین‌المللی — به‌ویژه اروپا، چین و روسیه — به مهار پیامدهای بی‌ثباتی بر بازارهای نفت،  

به‌خصوص در صورتی که ایران به بستن تنگه هرمز روی آورد یا سطح درگیری به حدی برسد که تأسیسات نفتی سراسر منطقه خلیج فارس هدف قرار گیرد،  

که این امر انگیزه آن‌ها برای مهار ناآرامی داخلی را افزایش می‌دهد.  

  1. توان ایران در پاسخ‌دهی و وارد کردن خسارت‌های قابل توجه به طرف اسرائیلی که به مرور زمان آشکار شده،  

و همین امر حس اعتمادبه‌نفس را در میان حامیان نظام تقویت کرده است —  

با وجود آنکه در آغاز رویارویی‌ها، رخنه‌های امنیتی در داخل کشور مشاهده شد.

۲. برنامه هسته‌ای ایران

می‌توان گفت بر اساس اغلب گزارش‌های موجود — از جمله گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی — آسیب واردشده به برنامه هسته‌ای ایران بیشتر از آن چیزی است که ایران اعلام می‌کند، اما بسیار کمتر از ادعاهای آمریکا و اسرائیل است.  

با توجه به شاخص‌های پیشرفت علمی که پیش‌تر به آن‌ها اشاره شد، توانمندی هسته‌ای ایران اکنون به یکی از بدیهیات این حوزه تبدیل شده است. این یعنی احتمال عقب‌نشینی نظام کنونی از برنامه هسته‌ای خود تقریباً صفر خواهد بود و ابهام راهبردی همچنان بر موضع ایران نسبت به این برنامه و حدود آن غالب خواهد ماند.  

به نظر می‌رسد میزان محرمانگی برنامه هسته‌ای بیشتر شود، به‌ویژه با تعلیق روابط ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی؛ با این حال، تا کنون نشانه‌ای از تصمیم ایران برای خروج از معاهده منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) دیده نمی‌شود، ولی ممکن است از این احتمال به‌عنوان ابزار فشار در مذاکرات استفاده کند.  

لازم به یادآوری است که معاهده سال ۱۹۶۸، به غیر از ۱۹۱ کشور عضو آن، هیچ کشوری را مجاز به داشتن سلاح هسته‌ای نمی‌داند.  

بنابراین، محتمل‌ترین سناریو این است که ایران برنامه هسته‌ای خود را در چارچوب راهبرد ابهام ادامه دهد — موضوعی که احتمال تکرار حملات اسرائیلی و آمریکایی را حفظ می‌کند، مگر آن‌که ترامپ با تغییری ناگهانی در سیاست خود در قبال ایران، جهان را شگفت‌زده کند.  

۳. ساختار ائتلاف‌های بین‌المللی ایران: چین و روسیه  

همان‌طور که گفته شد، مهم‌ترین متحدان ایران، چین و روسیه هستند. به نظر می‌رسد هر دو کشور تمایل دارند ایران را به سمت «برخی مصالحه‌ها» — به‌ویژه در برنامه هسته‌ای — سوق دهند، هرچند حملات آمریکا (و اسرائیل) به ایران را محکوم کرده‌اند.  

رویکرد عمل‌گرایانه چین این گرایش را تقویت می‌کند، ضمن اینکه احتمال بروز درگیری بر سر تایوان سبب می‌شود پکن تمایلی به گیر افتادن در باتلاق خاورمیانه نداشته باشد.  

در سوی دیگر، مشغولیت روسیه به جبهه اوکراین باعث می‌شود این کشور تمایل کمتری برای گسترش بیش از حد نفوذ خود — طبق تعبیر «پاول کندی» (Paul Kennedy) — داشته باشد.  

با این حال، اگر اوضاع تشدید شود، هر دو کشور ممکن است حمایت‌های سیاسی و لجستیکی محدودی در زمینه‌های مشخص ارائه کنند، به‌خصوص که چین و روسیه با «اسرائیل» هم منافع مهمی دارند و حاضر نیستند تحت هر شرایطی آن‌ها را قربانی کنند.  

همچنین، توافق‌های شراکت راهبردی این دو کشور با ایران، به سطح ائتلاف نظامی نمی‌رسد و صرفاً در چارچوب همکاری و هماهنگی امنیتی و دفاعی باقی می‌ماند.  

وضعیت ائتلاف‌های منطقه‌ای ایران  

در سطح منطقه‌ای، ائتلاف‌های ایران تضعیف شده‌اند:  

  • از دست دادن سوریه به‌عنوان متحد کلیدی؛  
  • عقب‌نشینی راهبردی حزب‌الله؛  
  • و وضعیت مبهم و نوسانی گروه‌های عراقیِ نزدیک به ایران.  

اگر به این موارد همکاری وسیع اسرائیل با جمهوری آذربایجان و هند را هم اضافه کنیم، روشن می‌شود که موقعیت منطقه‌ای ایران مطابق طرح ۲۰۰۵ تحقق نیافته است. با این حال، نظام ایران از این هدف صرف‌نظر نخواهد کرد؛ موضوعی که احتمال تکرار درگیری‌های نظامی و اقدامات متقابل ایران و اسرائیل را افزایش می‌دهد.  

چهار حوزه اصلی تعلق جغرافیایی ایران  

ایران به چهار زیر-منطقه تعلق دارد:  

      1. خاورمیانه  
      2. آسیای مرکزی  
      3. قفقاز  
      4. منطقه خلیج فارس  

یک مطالعه زمان‌نگارانه (chronological study) از گرایش‌های راهبردی ایران در طول تاریخ — از پیش از شکل‌گیری تمدن عیلام (۳۲۰۰ ق.م – ۲۸۰۰ ق.م) تا امروز — نشان می‌دهد که:  

    • گرایش به قفقاز ۱۵ بار،  
    • به خاورمیانه ۱۳ بار،  
    • به آسیای مرکزی ۱۰ بار  
    • و به منطقه خلیج فارس تنها ۲ بار بوده است.  

این داده‌ها نشان می‌دهد که میدان حیاتی ایران در دو حوزه‌ی نخست (قفقاز و خاورمیانه) متمرکز بوده و همین امر باعث می‌شود که ایران به رویکرد خاورمیانه‌ای خود — به‌دلیل اهمیت آن برای جایگاه بین‌المللی — پایبند بماند.

خلاصه:  

از آنچه پیش‌تر بیان شد، نتایج اولیه زیر به دست می‌آید:  

  1. احتمال بقای نظام ایران در کوتاه‌مدت همچنان بیشتر از احتمال تغییر آن است.
  2. احتمال اینکه ایران به پیگیری برنامه هسته‌ای خود ادامه دهد، از احتمال کنار گذاشتن آن قوی‌تر است
  3. احتمال وقوع حمله نظامی گسترده آمریکا به ایران همچنان ضعیف است؛ به‌دلیل وجود مخالفت داخلی در آمریکا، هزینه‌های چنین اقدامی در چارچوب سیاست‌های ترامپ، نبود تمایل اروپا به مشارکت، مخالفت روسیه و چین، و نگرانی کشورهای عربیِ حاشیه خلیج فارس از پیامدهای آن بر خودشان.
  4. موانع دستیابی ایران به جایگاه «کشور محور» در منطقه خاورمیانه از عوامل تسهیل‌کننده آن بیشتر است.
  5. احتمال تداوم تقابل میان اسرائیل و آمریکا با ایران — در حوزه‌های نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و اقتصادی — بیشتر از احتمال رسیدن به یک توافق است.  

همچنین، احتمال تداوم تطویق متقابل (از طریق ائتلاف‌های منطقه‌ای با کشورهای دیگر یا بازیگران غیردولتی) بیشتر از احتمال کنار گذاشتن این استراتژی است؛ ولی این روند، همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، به سطح «حمله مستقیم» نخواهد رسید.  

  1. شاخص‌های سیاسی ایران (مانند نرخ ثبات و دموکراسی و غیره) جهت‌گیری منفی دارند،  

شاخص‌های علمی بسیار مثبت‌اند،  و شاخص‌های اقتصادی در حد میانه میان این دو طیف قرار می‌گیرند؛  به همین دلیل احتمال بروز برخی ناآرامی‌های محدود و گذرا هر از گاهی وجود دارد.

این مطلب ترجمه‌ای بود از مقاله Academic Paper: Implications of the US-Israeli Offensive on Iran for the Future of Iran’s Regional Standing به قلم پروفسور ولید عبدالحی، منتشر شده به تاریخ ۴ آگوست ۲۰۲۵

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا