روایت‌های زندگی

رفح: خانه‌ای در حال محو شدن

بیش از یک میلیون آواره فلسطینی که در رفح پناه گرفته‌اند، اکنون با بلعیده شدن شهر، با سرنوشت خود رها شده‌اند.

روز چهارشنبه هاآرتص گزارش داد که اسرائیل در حال آماده شدن برای گسترش “منطقه حائل” خود، بلعیدن رفح و محله‌‌های اطراف آن در جنوب غزه است.

این شهر – که زمانی آخرین پناهگاه برای آوارگان فلسطینی بود – پس از هفته‌ها بمباران بی‌امان به ویرانه تبدیل شده‌است.

معدود ساکنانی که پس از تخلیه قبلی باقی مانده‌بودند، اکنون مجبور به فرار مجدد شده‌اند، این بار به منطقه‌ای به اصطلاح “بشردوستانه” در نزدیکی خان یونس و المواسی – مکانی که به گرسنگی، حملات مکرر و رنج بسیار زیاد شناخته‌است-.

از زمان شکستن آتش‌بس در مارس، ارتش اسرائیل به قسمت کردن نوارغزه در مناطق دورافتاده به عنوان بخشی از پروژه جاری خود در سرقت ارضی و پاکسازی قومی ادامه داده‌است.

قبل از اکتبر ۲۰۲۳، رفح – شهری که نزدیک به یک پنجم نوار غزه را در بر می‌گرفت – خانه ۳۵۰ هزار نفر بود. در طول جنگ، این منطقه به عنوان یک ناحیه امن فرضی برای یک میلیون آواره فلسطینی،  درجهان شناخته‌شد.

من و خانواده‌ام نیز آوارگی را تجربه کرده‌بودیم و پس از از دست‌دادن خانه خود بیش از ۲۰ سال پیش، در نزدیکی رفح پناه گرفتیم. این خانه دوران کودکی من نبود، اما تبدیل به جایی شد که به آن تعلق خاطر پیدا کردم.

علی‌رغم پست‌های پربازدید فضای مجازی که از جهان می‌خواهند «همه چشم‌ها متوجه رفح باشد » ، با این باور که بررسی‌های موشکافانه بین‌المللی ممکن است اسرائیل را از هدف قرار دادن خانواده‌های آسیب‌پذیر که در چادرها پناه گرفته‌اند باز دارد، جهان تصمیم گرفته‌ چشم خود را ببندد و رفح را به سرنوشتی نامعلوم بسپارد.

اما ویرانی یک مکان نه خاطره آن را پاک می‌کند و نه آثاری از زندگی به جا مانده از کسانی که آن را خانه خود می‌دانستند.

پناهگاه پیداشده

قبل از اینکه در رفح مستقر شویم، هشت سال اول زندگی‌ام را با پدر و مادربزرگم در خانه‌ای در اردوگاه پناهندگان خان یونس، درست در غرب شهر، گذراندم. من آن را خانه واقعی دوران کودکی خود می‌دانستم.

متأسفانه ما در کنار چندین پست دیده‌بانی ارتش اسرائیل زندگی می‌کردیم. در را که باز می‌کردم، سربازانی را  می‌دیدم که چند متر آن‌طرف‌تر، مشغول گشت‌زنی یا استقرار در سنگرهایشان بودند. ما به دلیل نزدیکی آن‌ها، با مشکلات زیادی روبرو بودیم تا اینکه در نهایت خانه ما را در سال ۲۰۰۰ تخریب کردند.

اگرچه این دیدار کوتاه بود، اما دیدن رفح برای اولین‌بار تأثیر ماندگاری بر جای گذاشت. پر بود از مردم، پر از زندگی و مغازه.(متن تصویر)

من، عمو و پدربزرگم همگی در آن منطقه زندگی می‌کردیم. خانه‌های ما به هم نزدیک بود و همسایه‌های فوق‌العاده‌ای داشتیم.

شب عید فطر بود که با آمدن ارتش برای خراب کردن خانه‌هایمان، از شبی شاد به شبی پر از خرابی و ویرانی تبدیل شد.

خاطره دردناکی است. من هنوز آرزوی آن خانه‌ای را دارم که برخی از زیباترین لحظات سال‌های اولیه زندگی‌ام را در خود جای داده‌است.

سرانجام پس از دو سال جابجایی از یک پناهگاه موقت به پناهگاه موقت دیگر در پی ویران شدن خانه‌مان، مقامات محلی خانه‌ای در الفخاری در نزدیکی رفح به ما دادند.

این شهر عمدتاً زراعی و کم‌جمعیت بود و حس و حال یک روستای آرام را داشت. با گذشت زمان، آمدن خانواده‌های آواره‌ای مانند ما زندگی و فعالیت بیشتری را به این منطقه آورد.

ما در سال ۲۰۰۲ به آن خانه نقل مکان کردیم. اندکی بعد، دولت شروع به طبقه بندی الفخاری به عنوان بخشی از رفح کرد و آن را یکی از مناطق شهر در نظر گرفت.

با این حال، در آن زمان، به غیر از یک بازدید کوتاه در سال ۲۰۰۳، زمانی که در مدرسه راهنمایی بودم، من هرگز به رفح نرفته‌بودم.

داشتیم برای خرید لباس عید آماده می‌شدیم که مادرم پیشنهاد داد به جای بازار خان‌یونس به بازار رفح برویم. حدود ساعت ۶ بعدازظهر (۳ بعد از ظهر به وقت گرینویچ) بعد از افطار رفتیم.

اگرچه این دیدار کوتاه بود، اما دیدن رفح برای اولین بار تأثیر ماندگاری بر جای گذاشت. پر بود از مردم، پر از زندگی و مغازه. منطقه معروفی در مرکز شهر رفح به نام فلکه العوده وجود داشت، اما به‌دلیل اینکه با شهر آشنا نبودیم، جسارت زیادی برای گشتن در آن نداشتیم.

به یاد دارم که وقتی مادرم از آن همه پیاده‌روی بسیار خسته شده‌بود، در نزدیکی مسجد العوده که مسجدی  بزرگ و زیبا و یکی از مکان‌های دیدنی رفح بود، نشست.

نهایتاً به خانه برگشتیم، اما خاطره آن روز برای من ماندگار شده و هر بار که از رفح یاد می‌شود، زنده‌تر می‌شود.

تعمیق روابط

جنگ‌های زیادی در غزه رخ داده‌است و رفح در تمام این جنگ‌ها از جمله جنگ ۲۰۱۴ که جان بسیاری را در این شهر گرفت، مقاوم باقی مانده‌است.

اوضاع به حدی وخیم شد که وزارت بهداشت به دلیل کمبود جا در سردخانه‌ها مجبور شد اجساد را در فریزرهای بستنی بگذارد.

پس از جنگ‌های پی‌در‌پی در نوار غزه، ساکنان رفح شروع به درخواست از جهان برای حمایت از ساخت بیمارستان کردند، زیرا رفح تنها شهر بدون بیمارستان در غزه بود. همه ما صحبت کرده و نام رفح را بارها و بارها تکرار کردیم و سعی کردیم این خواسته را تقویت کنیم.

کار من در روزنامه‌نگاری باعث شد که بین شهرها حرکت کنم و رفح عمدتاً به دلیل نزدیک بودن ، بخشی از این جریان شد.

رویدا عامر قبل از جنگ اسرائیل در غزه در سال ۲۰۲۳، یک فعالیت علمی را با دانش‌آموزان در مدرسه‌ای در رفح رهبری می‌کند

رویدا عامر قبل از جنگ اسرائیل در غزه در سال ۲۰۲۳، یک فعالیت علمی را با دانش‌آموزان در مدرسه‌ای در رفح رهبری می‌کند (ارائه شده).)زیرنویس تصویر)

مقامات دولتی سرانجام الفخاری را به عنوان بخشی از شهر خان‌یونس طبقه‌بندی کردند. اما نزدیکی فیزیکی و عاطفی ما به رفح، آن را در قلب‌ها نگه داشت.

هر از گاهی که داستانی برای فیلم‌برداری یا نوشتن داشتم به رفح سر می‌زدم، اما مرتب نمی‌رفتم. تا پیش از اینکه فرصتی غیر‌منتظره به من پیشنهاد شود که هر هفته مرا به آنجا می‌آورد، من چیز زیادی در مورد محله‌های رفح نمی‌دانستم.

در سال ۲۰۲۰، یک سازمان غیردولتی به من پیشنهاد کرد که فعالیت‌های علمی-آموزشی را برای کودکان در بخشی دورافتاده از رفح هدایت کنم. این جلسات برای حمایت از تکالیف مدرسه آن‌ها و دادن فرصتی برای یادگیری در محیطی جذاب‌تر طراحی شده‌بود.

اولش مردد بودم من قبلاً به عنوان معلم تمام وقت کار می‌کردم و فقط یک روز تعطیل داشتم: یکشنبه.

 اما من به هر نحوی که در توانم باشد عاشق حمایت از دانش‌آموزان هستم، بنابراین روز تعطیل را رها کردم و شروع به سفر هفتگی به تل السلطان، منطقه‌ای در غرب رفح کردم. آن محله اکنون به طور کامل ویران شده‌ و میراث آن از بین رفته‌است.

اما در طول آن ماه‌ها، ارتباط من با رفح عمیق‌تر شد.

من مناسک کوچکی را گسترش دادم. یاد مادرم افتادم که 17 سال قبل در نزدیکی مسجد العوده برای استراحت نشسته‌بود. او اکنون بیمار است و سال‌ها با مشکلات ستون فقرات دست و پنجه نرم می‌کند. من هر هفته به مسجد کمک می‌کردم و از خدا می‌خواستم که این هدیه کوچک را پذیرفته و او را شفا دهد.

در تمامی دیدارها همیشه قبل از رفتن به سمت تل السلطان، در صندوق اهدایی نزدیک مسجد توقف می‌کردم. رفح هر هفته از من استقبال می‌کرد.

بچه‌های مرکز دم در منتظر می‌ماندند تا با خوشحالی از من استقبال کنند. سعی کردم با فعالیت‌های سرگرم‌کننده، شادی را برای آن‌ها به ارمغان بیاورم و آن‌ها نیز با گرمی، اشتیاق و قدردانی آن را ده برابر جبران می‌کردند.

پناهگاه متلاشی شده

از اکتبر ۲۰۲۳ تا می ۲۰۲۴، رفح میزبان بیش از یک میلیون آواره بود. ارتش به دروغ آن را به عنوان یک منطقه “امن” و “بشر دوستانه” به جهان معرفی کرد. کمک دریافت کرد و درهای خود را به روی همه گشود.

هنگامی که حمله زمینی به خان یونس در دسامبر ۲۰۲۳ آغاز شد، دیگر حتی برای ابتدایی‌ترین ملزومات به شهر دسترسی نداشتیم.

بیش از یک سال به رفح تکیه کردیم. اما زمانی که ارتش در آن‌جا عملیات خود را آغاز کرد، منطقه ما بین دو خط مقدم گیر افتاد و زندگی با شیبی تند، سخت‌تر شد.

هر موشکی که به شهر اصابت می‌کند را شنیده و احساس می‌کنم و دودی که به آسمان بلند شده را می‌بینیم. ویرانی بی امان است، بدون خطوط قرمز، بدون مکث.

الان یک هفته است که ارتش منطقه میراژ کنار ما را با بولدوزر، تخریب و تسطیح می‌کند. این دروازه شمالی به رفح، یک منطقه کشاورزی و منبع حیاتی غذا برای جنوب است که در طی بسته شدن مکرر گذرگاه‌ها به غذارسانی غزه کمک کرد.

اکنون، ما صدای گلوله باران مداوم را می‌شنویم. موشک‌های سنگین طوری می‌افتند که انگار به‌طور بی‌رحمانه‌ای سنگ پرتاب می‌کنند. 

بسیاری از خانواده‌ها هنوز در شمال رفح گرفتار هستند. آن‌ها ترجیح داده‌اند به جای فرار دوباره در خانه‌های خود دنیا را ترک کنند.

آوارگی برای همه تجربه‌ای تلخ و طاقت‌فرسا بوده‌است، به همین دلیل است که بسیاری تن به ترک شهر نمی‌دهند. ما هم مانده ایم. نمی‌خواهیم فرار کنیم.

هر شب دعا می‌کنیم که یک روز دیگر زنده بمانیم. صداهای بمباران وحشتناک است، اما بدتر از آن لحظاتی است که هواپیماهای جنگی به مناطق اطراف ما را آتش‌باران می‌کنند. 

رفح – و هر بخش از غزه – سرزمین آزادی است، زیرا مردم آن به دنبال زندگی در صلح و کرامت، آزاد در سرزمین خود، بدون جنگ یا اشغال هستند.

ما در اینجا در تلاش برای زنده‌ماندن هستیم. رفح به سختی زیر بمب‌ها، بولدوزرها و ویرانی‌ها نفس می‌کشد.

رفح در سرزمین خود باقی نمانده اما در قلب کسانی که آن را قلعه استواری می‌دانستند که مردم غزه همیشه آن را می‌شناختند، خواهد ماند.

این گزارش ترجمه‌ای بود از Rafah became my home after displacement. It is now being erased به قلم رویدا عامر که در ۱۲ آوریل ۲۰۲۵ منتشر شده است.

نیلوفر خسروی

مترجم همکار فلگشت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا