در حمله هولناک رژیم صهیونیستی به مدرسه دخترانهای که به پناهگاه آوارگان دیرالبلح در مرکز نوار غزه تبدیل شده بود، دست کم ۲۸ نفر کشته و بیش از ۵۰ نفر زخمی شدند.
حمله به دبیرستان دخترانه رفیضه، سومین حمله اسرائیل به مدارس دیرالبلاح در هفته گذشته بود – بقیه حملات به مدرسه احمد الکرد در ۵ اکتبر و مدرسه العایشه در ۳ اکتبر انجام شد.
در مجموع در این سه حمله حداقل ۳۰ نفر کشته و نزدیک به ۱۰۰ نفر زخمی شدند.
حمله به رفیضه به سرعت نزدیکترین بیمارستان، بیمارستان شهدای الاقصی در دیرالبلح را تحت تأثیر قرار داد.
دکتر خالد ابوهابل در حال انجام وظیفه بود که آمبولانسها شروع به آوردن دهها مجروح از حمله به مدرسه رفیضه به بخش اورژانس کردند.
ابوهابل که در ۱۲ ماه گذشته تقریباً بدون وقفه مجروحان را در بیمارستان مداوا کرده است، وضعیت را “دلخراش” و “غیر قابل تصور” توصیف کرد و گفت که بیشتر قربانیان زن و کودک بودهاند.
ابوهابل گفت: «روزی پر از خون و اشک بود. بسیاری از اجساد اینجا، آنجا و همه جا در داخل بیمارستان بودند. دهها مجروح وارد شدند و ما نمیدانستیم چگونه باید به آنها رسیدگی کنیم.»
دکتر از شرایطی که در آن کار می کند ابراز تاسف کرد.
ما با حداقلها کار میکنیم تا روزانه دهها مورد از حملات بیامان اسرائیل را درمان کنیم. ما کمبود تجهیزات پزشکی و دارو داریم.»
ابوهابل گفت که بسیاری از مجروحان به مراقبت و کمکهای فوری پزشکی نیاز دارند که در شرایط فعلی و با تجهیزات پزشکی ناکافی غزه امکان پذیر نیست.
او گفت: «ما باید همین الان این جنگ وحشتناک را متوقف کنیم. دکتر درباره نسل کشی اسرائیل که از اکتبر گذشته تاکنون بیش از ۴۲ هزار نفر را کشته است، گفت: «قتل عام غیرنظامیان و این صحنههای دلخراش نمی تواند ادامه یابد.»
حوضچههای خون
هدیل دراج و دختر ۱۰ ساله اش در کلاسی در مدرسه روفیضه پناه گرفته بودند که در اوایل بعدازظهر مورد اصابت هواپیماهای جنگی اسرائیل قرار گرفت. ترکش پا و گردن دخترش را برید.
«ما ناگهان صدای انفجار مهیبی را شنیدیم که کلاس درس را لرزاند. ما اصلا نمی توانستیم چیزی ببینیم. من عجله کردم تا بچه ها و خانواده ام را پیدا کنم.»
او متوجه شد که دخترش مجروح شده و برای کمک به او رفت اما با صحنهای وحشتناک مواجه شود.
دراج گفت: “حیاط مدرسه گله له گله حوضچههای خون و اعضای بدن بود.” «مردم از وسط نصف شده بودند.»
بر اساس گزارش الجزیره، ارتش رژیم صهیونیستی – بدون مدرک – مدعی شد که این حمله جنگندههای حماس را هدف قرار داده است که از یک مرکز به اصطلاح فرماندهی و کنترل در داخل ساختمانی در مدرسه فعالیت میکنند.
اما هر توضیحی از این دست توسط دراج کاملاً رد میشود، او «پس از ساعتها جستجو» سرانجام یکی دیگر از بستگانش را پیدا کرد؛ در حقیقت بخشیهایی از بدن او را پیدا میکند.
«زمانی که دو پای مدفون او را در زیر آوار شناسایی کردیم، توانستیم خویشاوندمان را شناسایی کنیم. این تمام چیزی است که ما پیدا کردیم.»
او گفت که مدرسه مملو از مردم عادی است که به دنبال سرپناهی امن هستند.
او گفت: “ما انسان هایی هستیم که فقط می خواهیم زندگی کنیم.” «زندگی ما اصلاً یک زندگی نیست. هر روز بدتر و بدتر می شود.»
دراج اکنون به صدها نفری می پیوندد که مجبور به ترک مدرسه شده اند.
او گفت: «ما اکنون دوباره آواره شدهایم. “جایی برای رفتن نیست. ما از روز اول در حال مبارزه بودیم. ما نمی توانیم در این شرایط جهنمی زندگی کنیم و به مقاومت ادامه دهیم. من دیگر نمی توانم این درد را هضم کنم.»
فقط تعداد کمی تکه تکه نشدند
سعید محمود به همراه همسر و هفت فرزندش در یک چادر موقت مقابل مدرسه روفیضه زندگی می کرد که مدرسه مورد هدف قرار گرفت.
او گفت: «حوالی ساعت ۱ بعد از ظهر، یک انفجار مهیب تمام منطقه را لرزاند.
ابرهای بزرگی از دود ما را فرا گرفته است. ما نتوانستیم همدیگر را ببینیم. برای یافتن خانواده ام و افراد داخل مدرسه عجله کردم. همه بچههایم را از زیر آوار نجات دادم. همگی مجروح شدند.»
محمود سپس از کابوس که به چشم دیده گفت: «اعضا و دست و پاهای مردم در محل پراکنده شده، خون بر روی وسایل مردم پاشیده شده، کودکان بی سر و بدن از هم جدا شده است»
او مانند دراج گفت که چگونه برخی از افراد را می توان فقط با اعضای بدنشان شناسایی کرد، «یک پا، دو دست، چند مو، یک سر یا چند انگشت».
محمود گفت که او هنوز در تلاش است تا وحشت آنچه را که دیده بود هضم کند و دعا میکرد که همسرش بتواند از آنچه دیده بود بهبود یابد.
او همچنین تلاش می کرد تا با غم کشته شدگان کنار بیایید.
«افرادی که یک سال تمام را با آنها گذراندهام و داستانها و ناراحتیهایم را با آنها به اشتراک گذاشتهام، حالا در کیسههای حمل جنازه هستند. فقط جسد چند نفر از آنها تکه تکه نشده است.»
محمود نیز مانند دراج و هر کس دیگری که به دنبال سرپناهی در مدرسه بودهاند، گفت که اکنون نمیداند کجا برود.
او قبل از اینکه با صدای بلند ابراز تعجب کند که چرا هیچ مداخلهای برای متوقف کردن اسرائیل صورت نگرفت، گفت: « سرگردان شدن در خیابان با خانوادهام یک مرگ آهسته است.
نمیدانم این وضعیت چه زمانی به پایان میرسد؛ فکر کنم این باعث یک تروما بی پایان است.»