حتما برای شما هم سوال شده که به نسبت تعداد شهدا و تخریب گستردهای که در غزه رخداد، مقاومت چه دستاوردی داشت؟ و اصلا مقاومت با شروع این جنگ مرتکب یک خطای راهبردی بزرگ نشد؟ با کنار هم گذاشتن آمارها اولین پاسخی که برای سوال اول به ذهن میرسد چیزی نیست جز”هیچ”! و به طریق اولی پاسخ سوال دوم هم مشخص میشود. اما سوالی دیگر اینجا باقی ماند که آیا آمار و ارقام برای قضاوت کافیست یا عناصر دیگری هم در قضیه فلسطین هست که باید بدانها پرداخت؟ قطعا عناصر دیگری هست! و چه بسا مهمترینِ این عناصر مفهوم «هویت فلسطینی» است. قطعا اگر از دریچه عقل پراگماتیستی به عملیات طوفان الاقصی – و حتی بسیاری از مقاطع تاریخ این سرزمین – نگاه کنیم همه این رخدادها بی معنی جلوه میکند؛ البته اگر طرف فلسطینی را بازنده اصلی و چه بسا گناهکار در کشته شدن مردم نبینیم! اما اگر ذهن و نظام تفسیری فلسطینیها و تا حدودی ملت عرب را در نظر بگیریم همه این اتفاقات معنادار میشود و نه تنها شکستی در کار نیست که پیروزیهای بسیاری حاصل شده. سالیان سال است (تقریبا از ۱۹۲۱ یعنی حکومت انگلیس بر فلسطین) که در این سرزمین «جنگ هویتی» سختی در جریان است و در اوقاتی – مثل همین نبرد طوفان الاقصی- این نزاع هویتی اوج میگیرد و کار به توپ و تانک و رسانههای خبری جهانی میکشد و همه مطلع میشوند! در ادوار مختلف تاریخ، هویت فلسطینی در مقام نظام فکری مشترک ساکنان ریشهدار این سرزمین، با هویت یک موجودیت بیگانه در تقابل جدی بوده چرا که از ابتدای شکلگیری آگاهی ملی فلسطین و قوام یافتن هویت خاص فلسطینی، مردم این سرزمین به دنبال زندگی مستقل یا به تعبیر دقیقتر «زندگی کریمانه» بودند و هستند. علیرغم اینکه در وهله اول فلسطینیها همواره بیگانگان را با روی باز پذیرفتند اما پس از مدتی بخاطر مقاصد پنهانی و منفعتطلبانه این بیگانگان(در ابتدا انگلیس و سپس صهیونیستها) نزاعهای هویتی کلید میخورد و در عمل هم نمودهای جدی داشت- مانند اشغال زمینهای کشاورزی و روستایی یا تحریم کارگران فلسطینی- و این نمودها باعث شروع درگیریها و خیزشهای مردمی فلسطینیان میشد، شاهد این مدعا را هم میتوان در انقلابات و انتفاضهها تا همین طوفان الاقصی جست که همه این خیزشها بیش از هر چیز به نیت اعاده حیثیت و غرور خرد شده فلسطینیان بود؛ تقریبا در همه این رخداد ها طرف فلسطینی- و حامیانش- تلفات بیشتری نسبت به طرف مقابل(انگلیسی-صهیونیستی) داد و در بسیاری از موارد اهدافی که به دیدگاه معمول، منطقی بود را هم بدست نیاورد و حتی در جنگهایی زمین هم داد اما همچنان رویکرد ایستادگی را حفظ کرد چرا که خود ذات مبارزه برای هویت فلسطینی شرافتمندانه و مقبول بود. حتی در برههای که رویکرد مذاکره در فضای سیاسی فلسطین اولویت داشت هم بحث زندگی کریمانه و عزت هدف اول بود و چون در نهایت چنین افقی در انتهای راه مذاکره دیده نمیشد، مسیر مذاکره هم متروک و مطرود شد.
به هر روی، اولا ذهن فلسطینی نه ذهنی عدد بین که ذهنی مفهومگراست به این معنی که مفهوم هویت فلسطینی و زندگی کریمانهٔ منطبق با این هویت بر همه چیز مقدم است و هر شخص یا گروهی که در راستای این هدف حرکت کند عزیز است ولو اینکه شکست بخورد و این عزت برای همه خیزشها و نبردها هم صدق میکند. دوما ما هنوز در دوره جنگ و فقط شاهد «پیامدهای» میدانی-جنگی رخداد طوفان الاقصی هستیم نه دستاوردهایش؛ پس باید صبر کرد و دید که سرنوشت جنگ به کدامین سو خواهد رفت اما آنچه تاکنون مشخص شده تقویت جایگاه هویت جمعی فلسطینی در مقابل هویت اسرائیلی است چه در سطح بینالمللی(چرا که تا قبل از این رخداد مسئله فلسطین به مسئله عدهای آواره تقلیل یافته بود اما الان مجددا فلسطین نماد ظلمستیزی و مبارزه برای آزادی شده) و چه در سطح ملی(بخاطر یکپارچگی مجدد هویت داخلی فلسطینی) ولو اینکه شمال غزه با خاک یکسان شود! چرا که هر اقدامی که اسرائیل انجام دهد حاصلی جز تقویت هویت فلسطین ندارد: اگر در ساحت میدان پیشروی کند و جنایتش را ادامه دهد هویت فلسطینی را(در مقام نماد مظلوم ظلمستیز) تقویت کرده و اگر دست از جنگ بکشد باز از جانبی دیگر این هویت(در مقام مقاوم پیروز) تقویت می شود.