حتی تصور هم نمیکردم که روزی در این شرایط وحشتناک قرار بگیریم
بخاطر بمباران ها و ویرانی ها نمی توانیم از طلوع خورشید لذت ببریم
مایحتاج اولیه مانند غذا، آب و برق کم است. گذرگاه هایی که قرار است کالاها از طریق آنها عبور کند تقریبا بسته است
اسرائیل دو ماه و نیم است که علیه ما جنگ – که چه عرض کنم -نسل کشی راه انداخته.
شرایط زندگی ما اسفبار است!.
با این حال، در مواجهه با همه این سختیها هنوز خلاقیم..
شنیدم پدرم به مادرم گفت: «برق اومد؟ برای درست کردن نون لازم داریما».
مادرم با تاسف پاسخ داد: «نه هنوز».
اینجا بود که خلاقیت پدرم درخشید.
زودپز ما برقی بود. اما پدرم آن را تغییر داد تا بتواند با زغال سنگ کار کند.
پدرم خوب میدانست که زغال سنگ احتمالا برای سلامتی مضر است، به خصوص برای مادرم اما چارهای نبود باید انعطاف پذیر باشیم تا بتوانیم زنده بمانیم!
چه انتخاب دیگهای داریم؟ ما فقط می خواهیم زندگی کنیم.
پخت نان قاعدتا بیشتر از یک ساعت نمیشود اما حالا چهار پنج ساعت طول می کشد.
هرکسی که درگیر این فرآیند چهار پنج ساعته است دچار کمردرد می شود
برادرانم یونس و نادر مسافت زیادی را تا مدرسه و بیمارستان طی می کنند تا بتوانند آب بیاورند.
متأسفانه برخی از کودکان در نهایت باز هم آب آلوده می نوشند که باعث بیماریشان میشود.
مردمی که در چادرها هستند، شرایط سختی را میگذرانند، به خصوص در هنگام بارندگی!
درست کردن قهوه با شمع
چیزهایی شنیدم در مورد مردی که غذایی نداشت تا به بچههایش بدهد.خب باید چه کار میکرد؟
او الاغی را ذبح کرد تا گوشتی برای خوردن داشته باشند. این بدترین بحرانی است که این مرد تا به حال با آن روبرو شده بود: تماشای گرسنگی فرزندانش بدون اینکه بتواند کاری برای آنها انجام دهد.
در این شب های زمستانی، خانواده من دور آتش جمع میشوند؛ آتش یک شمع. اینجا امکان روشن کردن آتش وجود ندارد چون
ممکن است اسرائیلیها هر آتشی را به عنوان تجمع نیروهای مقاومت اشتباه بگیرند و خانهای را که در آن آتش روشن شده بمباران کنند.
علیرغم همه ترسهایی که داریم، خانوادهام برای داشتن نوشیدنیهای گرم در سرمای این شبها، نبوغی خاصی از خود نشان دادهاند.
برادرم به فکر نصف کردن یک شمع و گذاشتن آن در ظرفی و گذاشتن یک قوری قهوه روی آتش شمع افتاد
اینجوری ما دلگرم باقی ماندیم.
دلمان برای خواب آرام در تخت های خودمان تنگ شده است. اما خب فعلا، فقط پتوهایی که آژانس های پناهندگان بهمون دادن را داریم برای خواب.
عملا هیچ سبزیی در مغازه ها موجود نیست. بخاطر همین ما بذر خریدهایم تا غذایمان را خودمان پرورش دهیم.
هفتههاست که منتظریم رشد کنند. وای که چقدر صبر کردن و مطمئن نبودن از نتیجه سخت است!
وقتی مردی را دیدم که از خانهای ویران شده مقداری خمیر برمی دارد متعجب شدم:
-”چه کار می کنی؟”
-«من خمیر را برای خانوادهام میبرم. خانوادهام محتاجش هستند!»
افتخار و احترام
ما دیگه خسته شدهایم.
بله، ما مقاوم هستیم. اما خب نمی توانیم تحمل کنیم که خانواده هایمان از گرسنگی بمیرند.
خواهر شوهرم باردار است و خیلی شیرینی می خواهد اما هیچ نوع شیرینیی در بازار نیست.
با شکر و آب و کنجد برایش چیزی درست کردم تا شاید جای شیرینی را بگیرد!
من خودم خیلی پنیر دلم میخواهد اما دریغ از ذرهای پنیر در مغازهها.
خوشبختانه مادربزرگم بلد بود و کمی پنیر در خانه درست کرد. خیلی خوشمزه بود.
با وجود همه این بدبختیها ما هنوز زندهایم و اگر بمیریم قطعا با عزت مردهایم!
این جنگ وحشتناک مشکلات سلامتی خاصی را برای ما زنان ایجاد کرده.
نوار بهداشتی در دسترس نیست، بنابراین ما از پوشک نوزادان به عنوان جایگزین استفاده می کنیم. برخی دیگر هم که پوشکی پیدا نکردند از تکه های پارچه چادرهایی که سرپناهشان است استفاده میکنند.
اینها راه حلهای موقتی است که پیدا کردیم و باز هم باید پیدا کنیم. وضعیت فوق العاده سخت و غم انگیزی است.
آیا واقعا می توانید با ما همدردی کنید؟
البته ما قبلا هم با سختی های بزرگی مواجه بودیم.
در طول جنگ اسرائیل علیه غزه در اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹، خانواده ما برای گرم شدن نیز دور یک شمع جمع میشدند.
در آن زمان نمیتوانستیم چرخ خیاطی پیدا کنیم، بنابراین یک چرخ خیاطی را با چرخ دوچرخه طراحی کردیم. اینطوری لباس میدوختیم.
مردم غزه اغلب چیزهای قابل توجهی را از هیچ چیز اختراع می کنند، چون به آینده امید دارند و برای زنده ماندن می جنگند.
اسرائیل قصد دارد ما را از بین ببرد اما لطفا شما بر وحشتی که ما در آن هستیم چشم نبندید.
اسرائیل ما را قتل عام و تحقیر میکند و خانه های ما را ویران میسازد. اما مردم غزه هرگز شکست نخواهند خورد!
آدمهای هوشیاری ظاهر خواهند شد و با غلبه بر این مصیبتها تمام جهان را شگفت زده خواهند کرد.